چهارشنبه 10 دی 1404 شمسی /12/31/2025 2:23:56 PM
  • گروه مطلب:| خبر| معدن| فارسی|
  • کد مطلب:86782
  • زمان انتشار:چهارشنبه 10 دی 1404-12:7
  • کاربر:.

 بیرونیت/ از نقش رئیس بانک مرکزی در بحران‌ها  تا ماجرای عکس پربازدید از ۹دی در سرمقاله روزنامه‌های امروز کشور بخوانید.
سرمقاله روزنامه‌های مهم کشور در روز چهارشنبه دهم دی ماه ۱۴۰۴
1. روزنامه دنیای اقتصاد
نقش رئیس بانک مرکزی در بحران‌ها
دکتر سجاد برخورداری/  عضو هیات‌علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران
بر اساس ادبیات اقتصادی، رئیس بانک مرکزی نقش محوری در ایجاد اعتماد و اعتبار در سیستم اقتصادی یک کشور دارد. نقش رئیس بانک مرکزی، بر اساس سیاستگذاری، ارتباطات و استقلال رفتارها در اقتصاد شناسایی می‌شود و می‌تواند فضای اعتماد و اعتبار را در اقتصاد و زمینه ایجاد ثبات را در اقتصاد فراهم کند. همچنین در اقتصاد کلان نوین، بانک مرکزی نقش اصلی و کلیدی در به‌کارگیری سیاست‌های پولی در راستای ایجاد ثبات در اقتصاد بر عهده دارد. در واقع، بانک مرکزی نقش تثبیت‌کننده را در اقتصاد ایفا می‌کند. با توجه به نقش و جایگاه بانک مرکزی در اقتصاد کلان مدرن، در ادامه بر ابعاد مختلف تغییر رئیس بانک مرکزی در شرایط فعلی اقتصاد کشور پرداخته می‌شود.
نقش رئیس بانک مرکزی در بحران‌ها
استقلال رئیس بانک مرکزی از فشارهای سیاسی، نقش مهم و کلیدی در ایجاد اعتماد و اعتبار در اقتصاد دارد. بانک جهانی در گزارش۲۰۲۱ بر این نکته مهم اشاره می‌کند که انتصاب رؤسای بانک مرکزی بر اساس شایستگی تخصصی و نه وابستگی سیاسی، افزایش اعتبار سیاست‌های پولی را در راستای ثبات در اقتصاد افزایش می‌دهد. بر این اساس، هرچه وزن سیاسی رئیس بانک مرکزی کمرنگ باشد، تصمیم‌گیری‌های بانک مرکزی نیز بر اساس اصول اقتصادی است و سیاست‌های پولی اتخاذشده می‌تواند به ثبات کلان اقتصاد، کمک کند. رئیس بانک مرکزی، نه تنها با استقلال سیاسی می‌تواند تصمیمات اقتصادی صحیح را در راستای ایجاد ثبات در اقتصاد کلان دنبال کند، بلکه رئیس بانک مرکزی نقش مهمی در مدیریت انتظارات در اقتصاد بر عهده دارد. پترسون (۲۰۱۷) بر این نکته تاکید می‌کند سخنرانی‌های رؤسای بانک‌های مرکزی مانند رئیس فدرال‌رزرو یا بانک مرکزی اروپا، می‌توانند نوسانات بازار را تا ۳۰درصد کاهش دهند. با توجه به اینکه نوسانات بالایی در اقتصاد کشور به‌ویژه در بازار ارز ایجاد شده است، تغییر رئیس بانک مرکزی و انتخاب بر اساس شایستگی می‌تواند نقش مهمی در کنترل نوسانات و کاهش آن در اقتصاد کشور داشته باشد.
ارتباطات شفاف رئیس بانک مرکزی از طریق به‌کارگیری سیاست‌های ارتباطی مانند مصاحبه‌ها، گزارش‌ سیاست‌ها و گزارش‌های تورم مبتنی بر دانش تخصصی، نقش مهمی در هدایت انتظارات اقتصادی دارد. متاسفانه این موضوع در سال‌های اخیر کمتر توسط روسای بانک مرکزی مورد توجه قرار گرفته و ارتباطات روسای بانک مرکزی بیشتر به تشدید انتظارات منفی در جامعه منجر شده است. تغییر رئیس بانک مرکزی می‌تواند انتظارات خوش‌بینانه از وضعیت اقتصاد کشور را به‌دنبال داشته باشد.
یکی دیگر از وظایف مهم رئیس بانک مرکزی، ایجاد اطمینان در مواقع بحران در اقتصاد کشورها است. رئیس بانک مرکزی باید در شرایط ویژه واکنش مناسب و به موقع در راستای کنترل بحران و سرایت آن به بخش واقعی اقتصاد کشور را دنبال کند. بن‌برنانکه، رئیس سابق فدرال‌رزرو، در کتاب شجاعت عمل، توضیح می‌دهد که چگونه اقدامات فدرال‌رزرو تحت رهبری وی توانست با ایجاد اطمینان به سیستم بانکی، از شکل‌گیری فاجعه در اقتصاد جلوگیری کند. تغییر رئیس بانک مرکزی و ویژگی‌های شخصیتی و توان سیاستگذاری و رهبری وی می‌تواند در این شرایط از تشدید بی‌اعتمادی و شکل‌گیری بحران‌ها جلوگیری کند و واکنش به موقع و متناسب به بحران‌ها در اقتصاد کشور را به‌دنبال داشته باشد.
تپسل
اقتصاد کشور در شرایط فعلی، بیش از هر چیز نیازمند رئیس بانک مرکزی دارای پذیرش از سوی افکار عمومی است. بر اساس ادبیات موجود، اعتبارات فردی رئیس بانک مرکزی از جمله تحصیلات، تخصص، سابقه اجرایی و بی‌طرفی سیاسی، نقش مهم و کلیدی بر اعتماد به سیاست‌های بانک مرکزی دارد. بلایندر(۱۹۹۹) بر این نکته تاکید می‌کند که سرمایه اجتماعی رئیس بانک مرکزی می‌تواند افکار عمومی را برای پذیرش سیاست‌های سخت پولی متقاعد کند. ازاین‌رو، اعتماد و اعتبار شخص رئیس بانک مرکزی در نزد فعالان اقتصادی و افکار عمومی می‌تواند در شرایط فعلی در ثبات‌بخشی به اقتصاد و پذیرش اصلاحات به‌ویژه در نظام پولی و بانکی کشور و حتی تنظیم روابط بین دولت و بانک مرکزی از سوی مردم، بسیار کمک‌کننده باشد.
هر چند تغییر رئیس بانک مرکزی در شرایط فعلی می‌تواند برای اعتماد و اعتبار بانک مرکزی در تثبیت وضعیت کلان اقتصاد تعیین‌کننده باشد و انتظارات در جامعه را مدیریت کند؛ اما فضای مثبت ناشی از این انتخاب دائمی نیست و نیازمند رفتارهای عملی از سوی رئیس بانک مرکزی در راستای ایجاد ثبات در اقتصاد کلان کشور است. انتخاب رئیس بانک مرکزی دارای تخصص و دغدغه‌مند برای حل چالش‌های اقتصادی کشور، به فراهم شدن این مسیر کمک شایانی خواهد کرد.
2. روزنامه جهان صنعت

توجه به اعتراض‌های مردمی اصالت یا انفعالنادر کریمی جونی
نادر کریمی جونی
یک سوال مهم وجود دارد: آیا اعتراض‌های مردم ایران برای جمهوری اسلامی به خودی خود اهمیت دارد یا از آنجا که رسانه‌های خارجی و به اصطلاح معاند آن را پوشش می‌دهند و بزرگنمایی می‌کنند، برای مقامات و رهبران ایرانی با اهمیت و قابل‌توجه ارزیابی شده و می‌شود؟ در روزهای اخیر ابتدا در تهران و سپس در برخی شهرها و مراکز استان‌های کشورمان اعتراض‌هایی ترتیب داده شد که به‌صورت تجمع یا راهپیمایی خیابانی و تظاهرات نمود پیدا کرد. این تظاهرات‌ها گاهی به خشونت نیز کشیده شد و پلیس و نیروی انتظامی از گاز اشک‌آور و یگان‌های ویژه برای متفرق کردن تظاهرات‌کنندگان بهره جستند. این اعتراض‌ها که از بازار تهران شروع شد، در ابتدا فقط اهدافی اقتصادی داشت و تجمع‌کنندگان شعارهایی در مخالفت با راهبردها و تصمیم‌های اقتصادی دولت سر دادند. نابسامانی نرخ‌های ارز و طلا، تصمیم برای افزایش میزان مالیات در بودجه سال آینده و گرانی اقلام زندگی در مرکز توجه اعتراض‌کنندگان قرار داشت.
به سرعت اما این اعتراض‌ها به ظرفیت‌ها و مناسبات سیاسی هم کشیده شد و تظاهرات‌کنندگان علیه مقامات و چهره‌های سیاسی و نیز رفتار سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی شعار دادند.
پس از وقوع و گسترش این اعتراض‌ها نه فقط مسعود پزشکیان به میدان آمد و از وزیر کشور خود خواست که با معترضان ملاقات و دیدگاه‌های ایشان را دریافت کند بلکه صداوسیما هم به میان اعتراض‌کنندگان در خیابان‌های تهران رفت و به اصطلاح پای صحبت‌های آنان نشست. در این میان پرسش راهبردی آن است که آیا اعتراض شهروندان ایرانی به خودی خود و بدون اتکا یا امید به حمایت خارجی‌ها -اعم از حمایت‌های رسانه‌ای و…- از جانب مردم، دولت این اعتراض‌ها را محترم و مغتنم می‌شمارد و حاضر به دریافت و پاسخگویی به آن است؟ پس از دریافت این سوال ممکن است برخی پاسخ‌دهندگان بلافاصله اظهار دارند که اعتراض‌های شهروندان به خودی خود اصالت دارد و موجب واکنش و پاسخ دولت و حکومت جمهوری اسلامی است و از آنجا که مقامات نظام خود را خادم و کارگزار ملت ایران می‌دانند به نظرهای مثبت و منفی ایشان بها می‌دهند و درصدد رفع مشکلات و موانع زندگی ایرانیان هستند چراکه در بروز این موانع و مشکلات دیگر جایی برای ابراز اعتراض باقی نمی‌ماند و به این ترتیب اعتراض‌ها اعم از خیابانی و محفلی، کاهش خواهد یافت. روی کاغذ همه این حرف‌ها صحیح به‌نظر می‌رسد. همه حکومت‌ها حتی حکومت‌های دیکتاتور و اقتدارگرا، پایه حکومت خود را مردم و شهروندان کشورشان اعلام و تصریح می‌کنند همه کارهایی که از سوی حاکمیت و حکومت‌کنندگان انجام می‌شود دارای اهداف ملی و شهروندی است و از این بابت اگر اعتراضی از سوی هموطنان ابراز شود به سرعت و با دقت مورد توجه قرار می‌گیرد و به آن پاسخ داده می‌شود. حالا تصور کنید در یک حالت انتزاعی هیچ رسانه‌ای و بالاخص هیچ رسانه خارجی -اعم از فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان- اعتراض‌های ایرانیان را مورد توجه قرار ندهد و بازتابی در میان افکار عمومی پدید نیاید. در همین حالت انتزاعی تصور کنید هیچ مخالف قابل‌اعتنایی در خارج از کشور برای جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد و مقامات جمهوری اسلامی با خیال آسوده به اجرای برنامه‌ها و دادن شعارهای داده شده ادامه دهند. آیا در این صورت باز هم واکنش حکومت‌کنندگان ایران به همین صورت و در همین حد بوده است؟ بعید به‌نظر می‌رسد واکنش دو موقعیت برای تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان ایرانی یکسان باشد، چه آنکه وقتی اعتراض‌های ایرانیان در داخل مرزهای کشور محصور می‌شود و در خارج از مرزها کسی نیست که از این اعتراض‌ها بهره‌برداری یا به اصطلاح حاکمان ایرانی سوءاستفاده کند، حساسیت زیادی برای پاسخ دادن و مرتفع کردن مشکلات پدید نمی‌آید و روند دنبال می‌شود.
در واقع یکی از خوشبختی‌های مردم ایران آن است که رهبران، تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان حکومت مستقر، ادعاهای مبالغه‌آمیزی در مورد وضعیت کشور و آنچه ایران در همین سال‌ها به آن خواهد رسید، مطرح و در خارج از کشور عده‌ای دندان تیز کرده‌اند تا جمهوری اسلامی اندکی خم و بعد دهان خارج‌نشینان اعم از ایرانیان و غیرایرانیان برای دریدن و پاره کردن اندام و اعضای حاکمیت نظام جمهوری اسلامی در ایران باز شود. رهبران می‌توانند ناکامی‌ها و نابسامانی را پنهان و آشغال‌ها را زیر فرش مخفی کنند. ظاهرا این فرش آنقدر بزرگ است که هنوز جای خالی برای پنهان شدن آشغال‌های بیشتر و بیشتر را دارد و معلوم نیست زیر این فرش بزرگ کی از آشغال‌هایی که زیر آن دفن شده، اشباع می‌شود. همین مقامات و راهبران جمهوری اسلامی اما نمی‌توانند اعتراض‌های خیابانی مردم را پنهان و ترور شخصیت کنند. در گذشته و مثلا در زمان محمود احمدی‌نژاد اعتراض‌ها انکار و معترضان خس و خاشاک خوانده می‌شدند.
در دوره ابراهیم رییسی و پس از کشته شدن مهسا امینی ، این کشته شدن مرگ توصیف شد. متعاقب آن اگرچه ناآرامی‌هایی در شهرهای مختلف کشور روی داد اما هیچ‌یک از این ناآرامی‌ها به‌طور رسمی و با ابعاد دقیق در هیچ‌کدام از رسانه‌های دیداری- شنیداری، مکتوب و غیرمکتوب و در فضای مجازی انعکاس نیافت بلکه برعکس اینترنت قطع و تمهیداتی برای محدودسازی انعکاس اخبار و اطلاعات در فضای مجازی به کار گرفته شد. البته در مورد اعتراض‌های روزهای گذشته دست‌کم هم رییس‌جمهور و هم سخنگوی دولت نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند و به وجود آن اعتراف کردند. صداوسیمای جمهوری اسلامی هم که خود را رسانه ملی می‌خواند، به میان معترضان رفته و برخی واکنش‌ها و کنش‌های اعتراض‌آمیز شهروندان تهرانی را پوشش داده و منعکس کرده است. از این حیث در مورد اخیر رفتارها اندکی قابل درک بوده اما جالب است که هم دولت و هم رسانه حکومتی صداوسیما بلافاصله پس از انعکاس اعتراض‌ها و اظهارات اعتراضی افراد گزینش شده، تاکید می‌کنند که این رفتار در ذات و راهبرد خود اقتصادی و غیرسیاسی است و هیچ‌کس- احتمالا منظور مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی- نباید از آن سوءاستفاده کند.
این رفتار نشان می‌دهد که توجه مقامات ایرانی به این اعتراض‌ها بیش و پیش از آنکه به خاطر اصالت اعتراض ایرانیان باشد، به خاطر پیشگیری از بهره‌برداری مخالفان خارج‌نشین و تبعات آن بوده است.
3. روزنامه کیهان

لبنان؛ آغازی بر پایان برهه‌ای ۱۳ماهه؟
 سعدالله زارعی
حدود ۱۳ ماه پیش‌، زمانی که حزب‌الله پس از ۶۶ روز جنگ سنگین‌، شدیدترین آتشباری را متوجه از مرز تا جنوب تل‌آویو کرد‌، نماینده ویژه بایدن در امور لبنان‌، سراسیمه به بیروت آمد و طرحی را به نبیه بری 
رئیس پارلمان و متحد حزب‌الله ارائه نمود و گفت همین حالا این جنگ باید متوقف شود. آن روز‌، یکشنبه چهارم آذرماه بود. نماینده رئیس‌جمهور وقت آمریکا پس از آن راهی تل‌آویو گردید. متعاقب آن، دو روز بعد یعنی روز سه‌شنبه کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی بدون آنکه چیزی از طرح آتش‌بس ارائه شده را کم کند یا چیزی بر آن بیفزاید و یا قید و شرطی مطرح نماید‌، آن را به تصویب رسانید و از ساعاتی بعد آتش‌بس را اجرائی کرد به این جهت در آن موقع‌، تحلیلگران نظامی و سیاسی گفتند طرح آتش‌بسی که نماینده بایدن به رئیس پارلمان لبنان و در واقع به حزب‌الله ارائه نمود‌، طرح بنیامین نتانیاهو بوده و دلیل ارائه آن هم حجم خساراتی بوده که در روز یکشنبه حزب‌الله به رژیم وارد کرده است. در آن زمان منابع نظامی رژیم گفته بودند حجم آتشباری حزب‌الله‌، از مرز تا جنوب تل‌آویو را به جهنمی برای ساکنان آن تبدیل کرده است. همین اخیراً یوسی کوهن که در آن زمان رئیس موساد بود در کتابی که منتشر کرده و در اینترنت در دسترس می‌باشد اذعان نمود حزب‌الله با حمله پهبادی به منزل او قدرت تهدید خود را آشکار کرد.
البته آتش‌بسی که گفته شد توسط خود نخست‌وزیر رژیم غاصب تنظیم گردیده است‌، طی بیش از ۱۳ ماه گذشته توسط خود او صدها بار نقض گردیده است در حالی که حزب‌الله با همان جدیتی که جنگیده و شمال تا مرکز رژیم را به جهنمی برای آن تبدیل نموده‌، آتش‌بس را رعایت نموده و هیچ گامی در جهت نقض آن برنداشت و برای آن دلایل خاص خود داشته است. وقتی الان می‌شنویم که «سیمون کرم» نماینده نخست‌وزیر لبنان در هیئت پنج جانبه نظارت بر آتش‌بس در جلسه اخیر هیئت- بدون حضور نماینده فرانسه- در راس ناقوره با تهدیدات نمایندگان آمریکا و رژیم علیه حزب‌الله همراه شده و وعده داده در حملات به حزب‌الله همکاری خواهد کرد‌، حکمت اصرار مقاومت لبنان بر عدم نقض آتش‌بس از سوی خود را متوجه می‌شویم و البته ادامه آن وابسته به این است که کماکان حکمتی بر آن مترتب باشد.
الان صحبت سر این است که نتانیاهو در سفر روز یکشنبه به آمریکا در پی آن برآمد که هماهنگی‌های لازم را با مقامات آمریکا برای آغاز دور تازه جنگ علیه لبنان انجام دهد و لذا بعضی پیش‌بینی کردند دور جدید جنگ میان رژیم و حزب‌الله نزدیک است. در این میان رژیم با مانور روی امکانات لیزری و مانورهای متعدد و پیمان‌های دفاعی که با بعضی دولت‌های ضعیف اروپایی منعقد کرده و با اتکا به بعضی مذاکرات محرمانه‌ای که با بعضی دولت‌های عرب منطقه انجام داده است و نیز با اشاره به توافقات محرمانه با دولت نواف سلام‌، وانمود می‌کند در شرایط کاملاًً بهتری از ششم آذرماه سال قبل می‌باشد که ناگزیر به امضای آتش‌بس در جنگ با حزب‌الله شده است. اما در مجموع به نظر می‌آید نتانیاهو در حال آخرین رایزنی‌ها برای آغاز عملیات علیه حزب‌الله است و مهم‌ترین موضوع در مذاکرات امروز و روزهای آینده او با مقامات سیاسی و نظامی آمریکا همین موضوع باشد. البته بعضی تا پنج دستور کار را بر این سفر برشمرده‌اند که محل بحث ما نیست. 
دونالد ترامپ قبلا گفته بود پرونده لبنان را به نتانیاهو سپرده و از هر تصمیم آن در این خصوص حمایت می‌کند. در جلسه اخیر هیئت پنج جانبه در راس ناقوره که با حذف نمایندگان دبیرکل سازمان ملل و فرانسه به جلسه‌ای سه جانبه میان دولت‌های آمریکا، رژیم غاصب و لبنان تبدیل گردید‌، اورتگاس نماینده آمریکا و نماینده شخص ترامپ‌، با طرح عملیاتی ارتش اسرائیل علیه حزب‌الله همراه شده بود. با این وصف چه نیازی به سفر نتانیاهو به واشنگتن وجود داشته است؟ 
جدای از اهداف عملیات روانی علیه جامعه لبنان و حوزه عربی برای فشار به حزب‌الله و پذیرش خلع سلاح از جانب آن، مواجهه اسرائیل با حزب‌الله بسیار سخت و پیچیده است. ارتش اسرائیل از ۱۳۶۵ / ۱۹۸۶ تا ۱۴۰۳ / ۲۰۲۴ لااقل پنج مصاف سنگین با حزب‌الله داشته است؛ جنگ بیروت‌، جنگ نهر‌، جنگ مرز‌، جنگ تموز و جنگ پاییز. در هیچ کدام از این جنگ‌ها موازنه نیروی انسانی و موازنه تسلیحاتی و موازنه تکنولوژیک بین دو طرف برقرار نبوده و دست برتر با فاصله زیاد با رژیم اسرائیل بوده است‌، در عین حال در هیچ‌کدام از آن‌ها اسرائیل غلبه نکرده و از مخمصه‌ای بنام حزب‌الله فارغ نگردیده است. اگر غیر از این بود امروز پس از ۴۰ سال که از مصاف اول- مصاف بیروت- گذشته‌، رژیم غاصب در تدارک مصاف ششم برنمی‌آمد. نتانیاهو امروز با تکیه بر مواردی که ذکر آن رفت وانمود می‌کند موقعیت جدیدی برای تغییر معادله امنیتی به دست آورده و حزب‌الله در تنگنای جدیدی قرار گرفته و توان برون رفت از آن را ندارد اما این تصویر‌سازی اگر برخاسته از توهم نتانیاهو نباشد با واقعیات تاریخی و میدانی تطابق ندارد.
حزب‌الله لبنان در جنگ تموز ۲۰۰۶ که در ایران جنگ ۳۳ روزه خوانده می‌شود‌، با همه امتیازاتی که امروز نتانیاهو از آن‌ها به‌موقعیت جدید اسرائیل در مصاف با حزب‌الله تعبیر می‌کند‌، مواجه بوده است. موقعیت تکنولوژیک حزب‌الله در آن جنگ خیلی ضعیف‌تر از امروز بوده در حالی که در آن موقع هم برتری تکنولوژیک اسرائیل تنگنای زیادی را به حزب‌الله تحمیل کرده بود. شهید سلیمانی در مصاحبه مفصل ماجرای MK‌ها و اشراف سنگین تسلیحاتی و اطلاعاتی رژیم را شرح داده که حتما شما دیده و شنیده‌اید. نقش دولت جرج بوش و وزیر خارجه شرورش در آن جنگ آن‌قدر تند و غلیظ بود که این قلم در همان زمان در این ستون نوشت این یک جنگ آمریکایی است و فرمان آن در دست ژنرال‌های بوش و کاندولیزا رایس می‌باشد. هماهنگی حوزه عربی هم در حدی بود که نخست‌وزیر وقت اسرائیل، ایهود اولمرت بدون نام بردن از عربستان گفت همه هزینه جنگ را پیش از شروع‌، یک دولت عربی پرداخت کرده است. در آن زمان این قلم در همین ستون از ملاقات مقام ارشد اطلاعاتی اسرائیل و بندر بن سلطان مقام ارشد اطلاعاتی عربستان در بندر عقبه‌، دو ماه پیش از شروع جنگ ۳۳ روزه و هماهنگی در حمله به لبنان خبر داد. پس اگر به فرض هم اینک کشورهایی در منطقه با اسرائیل در حمله به لبنان هم‌داستان شده‌اند‌، واقعه تازه‌ای نیست. در مورد دولت لبنان هم باید گفت نظر حزب‌الله این است که در این چهل و چند سال، دولتی بدتر از دولت فؤاد سینیوره را تجربه نکرده است. فؤاد تحت تاثیر شرایط پس از ترور شدن مرحوم رفیق حریری و دو قطبی ایجاد شده پس از آن، قدرت زیادی داشت و در جنگ ۳۳ روزه با ارتش اسرائیل علیه حزب‌الله هماهنگی داشت و اخبار جا‌به‌جایی محموله‌های نظامی حزب‌الله را در حین جنگ به رژیم منتقل می‌کرد.
رژیم اسرائیل حتی نمی‌تواند روی ضرباتی که در فاصله تیر تا مهر ۱۴۰۳ به حزب‌الله وارد نمود حساب باز کند؛ چرا که حزب‌الله پس از آن حوادث سخت‌، ۶۶ روز با اسرائیل جنگیده و آن جهنم یکشنبه ۴ آذر را خلق کرده است. حزب‌الله پس از آن و در طول این ۱۳ ماه- بجز در مورد شهید هیثم طباطبایی- آسیب جدی انسانی یا حتی تسلیحاتی ندیده و این در حالی است که ۱۳ ماه فرصت داشته تا آسیب‌ها‌، کاستی‌ها و ضعف‌های خود را جبران کند و واقعاً هم در ابعاد سازمانی‌، تاکتیک‌های نظامی‌، تسلیحات و نیروی رزمی به نقطه‌ای برتر از پنجم مهرماه که دبیرکل اسطوره‌ای خود را از دست داد‌، رسیده است. حزب‌الله ۱۳ ماه دست به شلیک نشده و در همه این ۱۳ ماه‌، شرارت اسرائیل بدون وقفه علیه سرزمین‌، حاکمیت و مردم لبنان استمرار یافته است.
بنابراین اگر رژیم غاصب برای بار ششم بخواهد علیه حزب‌الله وارد جنگ شود‌، به نتایجی بهتر از قبل دست نمی‌یابد و نمی‌تواند از دغدغه‌ای با پیچیدگی حزب‌الله خلاص گردد. حزب‌الله همان عمق منطقه‌ای سابق را دارد. حتی موقعیت آن در زمین سوریه‌، علی‌رغم سقوط دولت متحد آن، از بین نرفته است. حمایت قاطع و مؤثر ایران را دارد؛ جبهه شرقی آن یعنی عراق و جبهه جنوبی آن یعنی یمن را به‌طور عملیاتی در کنار خود دارد. در عراق از آیت‌الله سیستانی‌، تا دولت و پارلمان و از ارتش تا حشدالشعبی و تا چندین گروه قدرتمند مسلح جنگ دیده مثل کتایب حزب‌الله و عصایب اهل حق‌، کتایب امام علی تا کتایب سیدالشهدا و... و تا بیش از ۲۰ میلیون جمعیت شیعه عراقی را در کنار خود دارد. این‌ها در پنج جنگ قبلی به جز حمایت ایران‌، در اختیار حزب‌الله نبوده‌اند. این یعنی بر خلاف توهم نتانیاهو، اسرائیل قادر نیست در جنگ ششم‌، حزب‌الله را در گوشه رینگ زیر ضربات بگیرد کما اینکه در آن پنج مصاف هم این اتفاق نیفتاده است.
4. روزنامه شرق

گوش را اکنون ز غفلت پاک کن
کامبیز  نوروزی کامبیز نوروزی/ حقوق‌دان
آقای پزشکیان به وزارت کشور مأموریت داده است از مسیر گفت‌وگو با نمایندگان معترضان، مطالبات برحق آنها را بشنود تا دولت با تمام توان برای رفع مشکلات و پاسخ‌گویی مسئولانه عمل کند. برخورداری از مسکن و حیثیت و آزادی و خوراک و دارو و درمان و آموزش و تشکیل نهادهای مدنی و حزبی و اجتماعات، حق اساسی مردم است. با این وضعیت سیاسی و اقتصادی چیز زیادی از این حقوق نمانده است. وضعیت مسکن به جایی رسیده است که سانتی‌متری به فروش می‌رسد. تأمین مواد غذایی ضروری مانند لبنیات و گوشت قرمز و مرغ به قدری دشوار شده که کار به برنامه‌ریزی تحقیرآمیز برای تأمین حداقل کالری رسیده است؛ وضعیت هزینه‌های دارو و درمان بر همگان روشن است. چیزی آسان‌تر از حقوق زنان برای نقض نیست. نهادهای مدنی و سازمان‌های صنفی تحت فشارهای نظارتی کار چندانی نمی‌توانند بکنند. سانسور در قامت فیلترینگ عمومیت یافته است. حقوق بازنشستگان در نوسان است. اینها حداقل یعنی نقض بندهای مختلف اصل دوم و اصول 19، 20، 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27 و 29 قانون اساسی. این حقوق که تماما به زندگی روزمره مردم مربوط‌اند، وقتی به چنین حد گسترده‌ای نادیده گرفته می‌شوند، نتیجه‌اش می‌شود بحران‌های استخوان‌سوز برای تأمین ابتدایی‌ترین نیازهای زندگی در قاعده هرم مازلو که آه و ناله برمی‌آورد. هیچ‌کس دوست ندارد سلامت و امنیت خود را به خطر بیندازد و در خیابان صدای اعتراضش را بلند کند، مگر چاره دیگری نبیند. چرا بعد از آنکه کارد به استخوان‌ها رسیده است، باید صدای مردم را از روی آسفالت خشک و سرد خیابان‌های زمستانی بشنوید؟ و تازه به این برسید که نماینده‌ای از دولت با نمایندگان معترضان گفت‌وگو کند؟ نمی‌دانم آن 400 نفری که در نهاد ریاست‌جمهوری گرد آمده‌اند و خود آقای رئیس‌جمهور گفتند که برای کارهای نهاد 40 نفر هم کافی است، گزارشی از آنچه کارشناسان و نهادهای صنفی در تحلیل مصائب کشور می‌نویسند، به رئیس‌جمهور می‌دهند یا نه و اگر می‌دهند، ایشان آنها را می‌خواند یا نه و اگر خواند، اهمیتی می‌دهد یا نه.
مدت‌هاست که سازمان‌های حرفه‌ای و کارشناسان زبده اقتصاد و جامعه و سیاست و حقوق از اوضاع بحران‌زده کشور و خطرات پیش‌رو می‌گویند، می‌نویسند و برای گریز از پرتگاه راه نشان می‌دهند، اما هیچ‌کس هیچ بهایی به این سخنان نمی‌دهد. مجلس و دولت چشم و گوش بر این سخنان خیرخواهانه باز نمی‌کنند. تکلیف مجلسی که با چهار درصد تشکیل شده، معلوم است. اما توقع آن بود که آقای رئیس‌جمهور به‌عنوان نماینده حاکمیت ملی ریاست‌جمهوری کند؛ با مردم سخن بگوید؛ نهادهای مدنی را در کارها مشارکت دهد؛ فقط به تکرار ملال‌آور مشکلات بسنده نکند؛ خود را در دایره بسته حلقه‌های منفعت‌جو و منفعل مدیران دولتی محصور نکند؛ برای رنج‌ها و آلام مردمی که ساده‌ترین زندگی هم برای‌شان دشوار شده است، راه‌های گشایش بیابد، اما نشد. آن‌قدر تعلل و تأخیر شد تا دوباره فریادهای اعتراض برخیزد. کارشناسان و به احتمال بسیار قوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی هشدار اعتراضات را خیلی پیش‌از‌این داده‌اند.
انتظار نمی‌رفت که دولت پنهان که تحت حمایت افراطی‌ها نان در روغن بحران می‌زند، این زنگ خطر را بشنود و چه‌بسا که آنها در مقابله شدید با دولت از اعتراض‌ها نیز استقبال کنند. چرا دولت اهمیتی به هشدارها نداد؟ آقای رئیس‌جمهور! غفلت نکنید؛ مردم را ببینید و بشنوید، و پیش از استیلای نا‌امیدی و تمام‌شدن فرصت‌ها به آنها تکیه کنید. علل بحران‌ها و فسادهای گسترده را به مردم بگویید. با مشارکت نهادهای صنفی و کارشناسان زبده به ستیز با بحران‌ها بروید. امید از همراهی و وفاق آنهایی که پایه‌های جمهوری و جمهوریت را آرام‌آرام اره می‌کنند، ببُرید. دولت از مردم بسیار دور است. دولتی که تسلیم را جانشین وفاق کرده باشد، قادر به حل ساده‌ترین مسائل هم نیست. تکلیف آقای رئیس‌جمهور به وزارت کشور برای گفت‌وگو با نمایندگان معترضان بجا و نیکوست، اما ناچیز و ناکافی است. آقای پزشکیان صداقتی را که خود دارد، باید به تمام معاونت‌ها و وزارتخانه‌ها تحمیل کند و دستور دهد که با نهادهای مدنی و سازمان‌های صنفی همکاری سیستماتیک، مستمر و مؤثر داشته باشند. به بحث‌ها و طرح‌های‌شان اهمیت بدهند. تردید نکنید که همه سازمان‌های صنفی که از افراد پرسابقه و خیرخواه و حرفه‌ای تشکیل می‌شوند، بسیار بهتر از برخی وزارتخانه‌ها مسائل را می‌فهمند و برای آنها راه‌حل دارند که در رأس آنها مدیرانی نشسته‌اند که بیشتر به حفظ موقعیت و منافع خود می‌اندیشند تا مصائب مردم و از فکر و شجاعتی که بتواند منشأ گره‌گشایی  باشند، محروم‌اند.
5. روزنامه اعتماد

بودجه نهادهای مذهبی
عباس عبدی
از سال‌های ۱۳۸۴ به بعد به مرور و با سرعت بالا بودجه نهادهای مذهبی یا فعالیت‌های قرارگاهی به نام انقلاب و دین افزایش چشمگیری یافت. در آن سال‌ها مشکل خاصی نبود، زیرا درآمدهای نفتی سر به فلک می‌ساییدند، و سالانه با حدود صد میلیارد دلار درآمد نفتی (5/2 برابر بودجه کنونی) هر چه خواستند بریدند و دوختند و بردند و روند رشد این نهادها و نیز نهادهای دولتی مرتبط با سیاست‌های محدودکننده مشارکت مردم نیز افزایشی بود و در عوض این بودجه آموزش و پرورش بود که تکان نمی‌خورد؛ کمتر می‌شد که بیشتر نمی‌شد (به قیمت ثابت) . در نهایت این واقعیت در زمان تحریم‌ها و کاهش درآمدهای نفتی به صورت بومرنگ عمل کرده و بازگشته و به پرتاب‌کننده می‌خورد. چرا؟ به این علت که کفگیر درآمدهای نفتی و رانتی به ته دیگ خورده است، در نقطه مقابل هزینه‌های حکومت با سرعت رو به افزایش است. هم در بخش یارانه‌ها، و هم در بخش بازنشستگی و هم در بخش افزایش نیرو و حقوق و دستمزد و بالاخره هم در بخش دفاع. در این مرحله صدای مردم در آمده است. به این علت روشن که با ساختار فاصله گرفته‌اند و آن را از خود نمی‌دانند، و هیچ توجیه منطقی برای پرداخت مالیات نمی‌بینند. ‌اگر‌چه‌مجموعه سهم این نهادها و تبصره‌های عجیب و غریب، حداکثر ۱ تا ۲ درصد کل بودجه است و تأثیر تعیین‌کننده‌ای در بودجه ندارد ولی ارقام واقعی آنها بسیار بالاست، هنگامی که کل آنها ممکن است تا ۴۰ هزار میلیارد تومان و بیشتر برسد، هر کس گمان می‌کند اگر اینها حذف شوند، حقوق آنان که خیلی خیلی کمتر است افزایش می‌یابد. در واقع مردم منطقا هم درست فکر می‌کنند و شاید به همین علت است که اکثریت مردم این حرف آقای پزشکیان را قبول ندارند که دولت پول ندارد، می‌گویند اگر ندارید اینها چیست که می‌پردازید؟ واقعیت این است که هیچ کدام از این نهادها هم در برابر بودجه‌ای که می‌گیرند پاسخگو نیستند. البته ریشه اعتراضات به بودجه آنها جای دیگری هم هست. مساله این است که جایگاه نهاد دین و تبلیغات دینی به دلیل حکومتی شدن به‌شدت تضعیف شده است. در واقع همین بودجه‌ها نهادهای دینی را دولتی و بزرگ و حجیم کرد، ولی همزمان استقلال آنها را گرفت و به یک زایده حکومتی و قدرت تبدیل کرد. 
تبلیغ دین که باید از داوطلبانه و با ادبیاتی صمیمانه و دوستانه انجام شود، تبدیل شد به یک فعالیت اداری همراه با حقوق و مزایا و بازنشستگی و از این مهم‌تر تبعیت از یک رییس که خودت انتخاب نکرده‌ای و باید تابع فرامین او باشی. ادبیات این نهاد مبتنی بر قدرت و اقتدار سیاسی و به کلی با نهادهای دینی که پیش از انقلاب بود متفاوت شد. این نهادها به میزانی که در بیرون بزرگ و به ظاهر قدرتمند و پرطمطراق می‌نمودند، از داخل تهی و کم‌ارزش می‌شدند. بودجه‌ای که قرار بود قاتق تبلیغ دین شود، قاتل جان آن شد، و مخالفت با این بودجه‌ها بازتابی است از واقعیت‌های جامعه.
آیا این نهادها می‌توانند مسیر دیگری را بروند؟ قطعاً خیر. یکی از دلایلی که برخی مراجع چون آقای سیستانی نسبت به منابع مالی دولتی حساس هستند، همین اثرات است. نهادهایی که وابسته به این منابع مالی شده‌اند، در کوتاه‌مدت قادر به جدا شدن از آن نیستند، ضمن اینکه آنان هزینه‌های حفظ این بودجه را از طریق تعامل با مجلس و نمایندگان می‌پردازند، و هزینه افراد و امکانات آنها از این طریق تأمین می‌شود، پس راهی برای جبران ندارند، به ویژه که ورودی منابع مالی مردمی به نهاد دین نیز کاهش چشمگیری یافته و وابستگی آنها را به بودجه‌های دولتی بیشتر کرده است. بنابراین امکان جدا شدن آنان از این منبع وجود ندارد ولی چون این منبع با گذشت زمان کوچک‌تر شده و دیگر به شیر نفت وصل نیست به علاوه نیازهای این نهادها نیز روزافزون شده، لذا مردم حساسیت پیدا کرده‌اند و همین امر موجب تضعیف بیشتر نهاد دین گردیده است. تا دیر نشده باید سیاست تبلیغ و آموزش دین را به نحوی اصلاح کنند که در کوتاه‌مدت جلوی روند افزایشی آن گرفته شود سپس فرآیند کاهش این وابستگی از طریق کاهش هزینه‌ها و پیدا کردن منابع جدید کلید خورده شود، در غیر این صورت اوضاع تبلیغ و آموزش دین از اینکه هست بدتر و بدتر خواهد شد.
6. روزنامه جوان 

 یک بیت حافظ و یک قصیده شرمندگی؟!
غلامرضا صادقیان/ سردبیر
فصل امتحانات خیلی چیز‌ها از شیوه‌ی آموزش مدارس بر والدین آشکار می‌شود، همان‌گونه که در زمان کرونا و آموزش مجازی آشکار شد. من به واسطه‌ی ارتباطی که با کانون‌های فلسفه‌ی علم کشور دارم، می‌دانم که آنان مدعی شیوه‌های آینده‌نگرانه در بازبینی کتاب‌های درسی هستند و روند کنونی را ناقص، ناکافی و بی‌توجه به نیاز‌های واقعی و آینده‌نگری می‌دانند. مثالی که می‌زنم شاید به کمک کسانی که می‌خواهند تغییراتی در کتاب‌های درسی و شیوه‌ی آموزشی بدهند، بیاید.
یک دانش‌آموز دوره‌ی اول دبیرستان را با شعری از حافظ می‌سنجیم و شاید این آخرین‌باری باشد که او را با حافظ تنها می‌بینیم و چه‌بسا موجبات دل‌زدگی از شعر و بیزاری از مفاخر شعری را در او فراهم می‌آوریم. از فرزندم درس می‌پرسم. می‌رسم به پرسش از معنای این بیت در نمونه‌ی آزمون‌ها: «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد/ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»! از سکوت و سپس صدای لرزان او هنگام پاسخ‌دادن شرم می‌کنم. بیت را در گروهی که همه استاد سیاست و جامعه‌شناسی و فلسفه هستند می‌فرستم، چون می‌دانم بسا کسان معنای ظاهری این بیت را هم به‌درستی نمی‌داند چه رسد به تفسیر معنای باطنی شعر. همین‌گونه است! بهترین معنایی که می‌شود همان است که آن را از نظم به نثر درمی‌آورند، بدون این‌که معنی تمامی واژه‌ها را جزء به جزء بدانند!
نسل زد می‌گویند ما را چه به شعر و شاعری؟! صریحاً می‌گویند ادبیات ما بیشتر شعر است و ما نمی‌خواهیم این مفاهیم شعری قرن‌های گذشته را بدانیم و بفهمیم! خب چگونه باید آنان را با این اشتباه‌شان آشنا و برای پیوستن به بحر عمیق شعر، قانع کرد؟ با ارغوان و جام عقیق و شقایق حافظ؟! من در پایان این نوشته تعریف ظاهر و باطن این بیت حافظ را به قدر وسع می‌آورم تا نشان دهم حتی دانش‌آموخته‌های ما با این مفاهیم بیگانه‌اند و نمی‌توان با این دست‌فرمان از آینده‌سازان ما چیزی ساخت که به کار آید. اما قبل از آن سخنی از یک فیلسوف بزرگ دارم که گواهی بر اهمیت درک واقعی «هنرِ شعر» است.
چارلز سندرز پرس معمار پراگماتیسم که در متافیزیک پیوسته‌ی خود «قانون بزرگ تکامل کیهانی» را تئوریزه کرد، در سخنی شگفت‌انگیز با مقایسه یک شعر خوب و یک استدلال خوب می‌گوید: «کائنات چونان یک استدلال، ناگزیر یک اثر هنری عظیم است، یک شعر بزرگ، زیرا هر استدلال خوب، خود یک شعر و یک سمفونی است، همان‌گونه که هر شعر صادق، یک استدلال استوار است».
کائنات چگونه یک شعر است؟ می‌توان در تبیینی از این نگاه پرس مدعی شد جهان یک تودة بی‌شکل از ماده نیست، یک نظام معنادارِ فهمیدنی است، چون ساختار منطقی دارد، درست مانند یک استدلال. ما جهان را به شکل یک متن می‌فهمیم، از طریق نشانه‌هایی که به یکدیگر اشاره می‌کنند، مثل مقدمات و نتایجی که یک استدلال منطقی را می‌سازند. پس استدلال خوب مثل شعر یا سمفونی است و مرز میان منطق و زیبایی کم‌رنگ می‌شود. یک استدلال اگر واقعاً خوب باشد، نه‌فقط درست، بلکه زیبا است، یعنی نظم، انسجام، ایجاز، و شگفتی‌هایی در خود دارد که آن را به یک قطعه موسیقی یا شعر نزدیک می‌کند.
در ریاضیات نیز اغلب از «اثبات زیبا» صحبت می‌شود، چون هم استنتاج، درست است، هم دارای کیفیت هنری است. گفتن این‌که شعر صادق، یک استدلال صحیح است، چالش‌برانگیز است، چون ما معمولاً شعر را چونان امری ذهنی، استعاری، و عاطفی در نظر می‌گیریم، نه منطقی. اما شعر خوب، حتی اگر از منطق صوری استفاده نکند، دارای یک انسجام درونی و ضرورت بیانی است. شعر، صادق است، نه به معنای بازتاب واقعیت بیرونی، بلکه به معنای وفاداری به صدق درونی و تجربیات انسانی. اگر یک شعر صادقانه، احساس، تجربه یا درکی را منتقل کند و به گونه‌ای قانع‌کننده و سازگار اجزای خود را به هم پیوند دهد، درواقع مانند یک استدلال عمل کرده و از مقدماتی معنوی، به نتیجه‌ای معنوی رسیده است. در این نگاه، مرز میان «منطق» و «هنر» رنگ می‌بازد. در عمیق‌ترین سطح، یک استدلال خوب و یک شعر صادق، هر دو راه‌هایی برای کشف و بیان صدق و حقیقت هستند.
اما در شرح بیت حافظ باید گفت که حتی معنای ظاهری آن بیت نیز این نیست که بگوییم ارغوان و سمن و نرگس و شقایق، چهار گل و گیاه هستند که در این بیت یک کار‌هایی هم با هم می‌کنند و یکی جام به دیگری می‌دهد و سومی نگران آن چهارمی می‌شود! ارغوان درختی است بهاری در نهایت سرخی که در فرهنگ‌های لغت آمده «درختی است با شاخه‌های باریک که در بهار تمامی شاخه‌های آن، گل سرخ می‌دهد و گل آن را نیز ارغوان می‌گویند». اما وقتی حافظ به ارغوان در ابیات مختلف اشاره می‌کند، استعاره‌ای از گونه‌های سرخ یار یا قرمزی شراب است. سمن نیز درختچه‌ای است که گونه‌های فراوان با رنگ‌های سرخ و زرد و سفید دارد و برخی گونه‌ها معطرند. جام عقیق هم جامی است که مانند عقیق قرمزرنگ است. تا این‌جا معنای ظاهر مصرع نخست این است که ارغوان با گلبرگ‌های خود که همرنگ شراب قرمز، یعنی عقیقی‌رنگ و ارغوانی‌رنگ است، به سمن که با عطرافشانی خود، دل‌ربایی می‌کند، جام شراب خواهد داد. در مصرع بعد نیز نرگس گلی کوچک و سفید رنگ است و، چون مانند چشم، لطیف و کوچک است و گلبرگ‌ها و کاسبرگ‌های آن مانند سفیدی چشم (صلبیه) سفید است و وسط گل نیز جام زرد دارد که شبیه عنبیه (بخش‌رنگی چشم) است که در بیشتر شرقی‌ها قهوه‌ای کمرنگ و نزدیک به زرد است، در شعر حافظ بار‌ها چشم مه‌رویان و زیبارویان به آن تشبیه شده است. شقایق نیز که درواقع نام عربی لاله‌ی فارسی است، اکنون بیشتر به گلی شبیه لاله‌گفته می‌شود که کوچک‌تر و لطیف‌تر است. حالا معنای ظاهر مصرع دوم این می‌شود: «چشم نرگس که خودش گلی مانند شقایق (لاله) از گل‌های پیازدار است و یک نسبت طبیعی هم دارند، به شقایق، نگران می‌شود، یعنی به نشانه‌ی محبت به شقایق چشم می‌دوزد! اما چرا نرگس چنین نگاهی به شقایق و لاله دارد؟! چون جناب شقایق علاوه‌بر گونه‌ی نزدیک به نرگس، داغ در سینه دارد. شقایق و لاله آنچنان که می‌دانید پرچم‌های‌شان سیاه‌رنگ است و گویی لکه سیاهی که مثل داغ‌نهادن بر پوست باشد، در دل دارند و شقایق از این منظر، دل‌سوخته است و داغ‌دار است و از طرفی مظهر شهادت است (از خون جوانان وطن لاله دمیده) یا از خود حافظ «با صبا در چمن لاله، سحر می‌گفتم/ که شهیدان که‌اند این همه خونین‌کفنان»؛ و نیز شقایق و لاله در شکل ظاهری به جام شبیه‌اند و در رنگ به شراب. پس همه‌چیز مهیا شده تا چشم نرگس با عشق تمام به شقایق بنگرد!
اینها همه معانی ظاهری این بیت است که اگر بخواهد دقیق‌تر و کامل‌تر بیان شود، خودش یک کتاب می‌شود. اما آیا به فرض فهمیدن این معنای ظاهری در دوره‌ی دبیرستان، به هدف خود رسیده‌ایم؟!
اشعار شاعران عارف ما برای ظاهر نبوده است. این‌که چرا به این تمثیلات و استعاره‌ها برای بیان مقصود رسیده‌اند، شرحی مبسوط دارد. اگر بخواهیم همین بیت حافظ را از منظر عرفانی معنا کنیم، گرفتار بحری عمیق می‌شویم. این غزل با بیت «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد» آغاز می‌شود و بیت موردبحث ما بیت دوم است. شگفت آنکه این‌جا نیز مانند استدلال چارلز پرس حرف از جهان هستی و عالم پیر است. این عالم پیر تغییر‌پذیر و تکامل‌پذیر است.
گل‌ها در شعر عرفانی ما تجلیات گوناگون جلوه و جمال حق‌اند؛ و رنگ‌ها کیفیات مختلف ظهور الهی مانند قهر و لطف و حیات و عشق. شراب در این جایگاه، نشانه‌ی مستی و بی‌خودی عارفان در مواجهه با تجلی زیبایی‌های حضرت باری است؛ و شقایق، شهید راه صدق و حقیقت در معرفت الهی است. وقتی عالم پیر در تکامل خود با نوزایی دوباره جوان می‌شود، احوال سالک راه حق را دگرگون می‌کند. ارغوان سرخ‌رنگ، خود، نماد تجلی پرشور حق است که سالک را مدهوش می‌کند و سمن که با بوی خوشش نماد طهارت باطنی است، همان نفسِ لطیف سالک یا لطافت روحانی اوست که پذیرای جام حضرت عشق می‌شود. چشم نرگس چشم دلِ بینا و حقیقت‌بین عارف است که با بصیرت و کشف و شهود آماده‌ی دیدن حقیقت محض است. سالک با چشم نرگس خود وقتی ارغوان با جام سرخ عشق، شراب طهور معرفت را به دور سالکان آورد، به مکاشفه می‌رسد و در لحظه‌ی مکاشفه، راز داغ عشق را درمی‌یابد؛ و با چشم دل متوجه «سوز عاشقان» و «فنای شهیدان حقیقت» می‌شود. پس «گر در سرت هوای وصال است حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی»، زیرا تا داغ عشق را نشناسی، جمال حق را زیارت نمی‌کنی!
من در پژوهش مفصلی که درباره‌ی اندیشه‌ی پرس داشته‌ام، ندیده‌ام که او با عرفان شرقی آشنا باشد، اما، چون یکی از آموزه‌های اصلی او عشق‌انگاری (آگاپیزم) است و در تکامل کیهانی او، «هستی، یک جهان هدفمند با عشق الهی است که این عشق، چونان یک علّت غایی که درواقع یک علّت اولیه است، جهان را به سوی یک هدف ارزشی متعالی هدایت می‌کند»، و، چون فلسفه و عرفان در ایران همزادی‌های فراوانی با مفهوم عشق الهی یونیانیان دارد، این هماهنگی‌ها دیده می‌شود.
فی‌الجمله آنچه نوشته شد تلاش بسیار نحیفی است که برای فهم دقیق هر بیت از متون کلاسیک شعر فارسی باید به خرج داد؛ و حالا ما در دبیرستان دوره‌ی اول چگونه با فرزندان‌مان ستیز می‌کنیم که گاهی معنای بیت را می‌دانند، اما معنای کلمات و واژه‌های آن را نه! یعنی معلم معنایی به آنان داده تا حفظ کنند. از این ستم و درد و از این غفلت اگر بمیریم رواست!
7. روزنامه همشهری

ماجرای عکس پربازدید از ۹دی
محسن مهدیان/ مدیرمسئول
عکسی از راهپیمایی ۹ دی سال‌هاست دست‌به‌دست می‌شود؛ جوانی با مچ‌بند رنگی و پلاکاردی که با لحنی طنزآمیز نوشته بود: «من … خوردم که به موسوی رأی دادم». از این دست تصاویر کم نبود؛ از کسانی که هوادار موسوی یا کروبی بودند و با این حال در ۹‌دی به میدان آمدند. این عکس به‌خاطر طنزش بیشتر دیده شد، اما اهمیتش جای دیگری بود؛ لحظه‌ای که انسان می‌ایستد، مکث می‌کند و جبهه را دوباره تشخیص می‌دهد.
دوم‌
۹ دی پایان فتنه بود، اما فتنه چه بود؟ فتنه نه ادعای تقلب بود، نه صرف راهپیمایی اعتراضی، نه قانون‌شکنی و نه شکستن شیشه و آتش‌زدن سطل زباله؛ فتنه چیز عمیق‌تری بود. برای فهم آن، باید به همان پرسش رهبر انقلاب برگشت: «عمار کجاست؟»
سوم
چرا عمار؟ چرا یاسر یا ابوذر یا مقداد نه؟ برخی همان زمان فکر می‌کردند عمار کسی است که خوب داد می‌زند، محکم شعار می‌دهد و زیاد مرگ بر فلانی می‌گوید. نه. عمار را باید در میدان جنگ صفین دید؛ جایی که با حضورش، ماهیت جنگ روشن شد. وقتی یکی از سران جبهه دشمن قسم خورد که برای رضای خدا و دفاع از خون مظلوم آمده، عمار فریاد زد: دروغ می‌گویی. نقش عمار، روشنگری بود، نه هیجان‌آفرینی؛ روشن‌کردن میدان، نه شلوغ‌کردن آن.
چهارم
فتنه یعنی به‌هم‌آمیختن حق و باطل. ممکن است کسی معترض باشد و فتنه‌گر نباشد اما فتنه آنجاست که مرزها گم می‌شود و جبهه خودی با دشمن اشتباه گرفته می‌شود. ثمره این گمگشتگی چیست؟ تغییر محاسبات دشمن. به همین دلیل، بلافاصله پس از حوادث۸۸، دشمنی‌ها عیان شد: 4قطعنامه تحریمی در مدت کوتاه، سخت‌ترین تحریم‌های تاریخ و در نتیجه سقوط صادرات نفت ایران از ۲.۷میلیون بشکه به زیر یک میلیون. حالا دوباره به همان عکس اول برگردید.
پنجم
در ۹ دی چه شد؟ فتنه شکست. همه آمدند؛ حتی طرفداران موسوی و کروبی. وقتی پای جسارت به ساحت اهل‌بیت به میان آمد، مردم یکپارچه ایستادند. غبار کنار رفت و حق و باطل دوباره از هم جدا شد.
و اما…
ششم
جنگ 12‌روزه، فتنه‌شکن تمام‌عیار بود. انسجام آن روزها تازه نبود؛ فقط دوباره آشکار شد. دشمن با تمام چهره شیطانی‌اش آمد و پرده‌ها کنار رفت. همان دشمنی که در غزه حدود ۷۰ هزار انسان بی‌گناه و عمدتا زن و کودک را کشت، در ایران نیز بیش از هزار شهید گرفت؛ ۷۰۰ غیرمسلح، حدود ۲۰ درصد زن و کودک و ۱۸نفر از کادر درمان. غبار نشست و ملت خودش را دوباره دید.
هفتم
امروز کم‌کاری هست و اعتراض هم طبیعی است، اما فتنه خطرناک است. فتنه همان چیزی است که رسانه‌های فارسی‌زبان صهیون را هم میدان‌دار اعتراض می‌کند و پهلوی بی‌آبرو و رسوا را مدعی ناموس و وطن. کسی که دیروز برای موشک‌های صهیون گرا می‌داد، امروز ژست دلسوزی می‌گیرد. فتنه را باید شناخت و مراقبت کرد. راهش روشن است؛ الگوی ۹ دی؛ هرکس، هرجا که هست، با هر 


مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

آخرین عناوین