او بر حسب یک اتفاق سرپرست و سپس با نظر موافق دولتمردان رئیس ایمیدرو شد. اما پرسش اینجاست که "آقاجانلو" قرار است مثل یک مدیرِ "تصادفی و اتفاقی" کار کند یا اینکه آمده تا باری از دوش دولت در بخش معدن را بردارد؟
آیا در دورانِ سرپرستی و ریاستش توانسته برنامهای (حتی بهصورت تیتروار) برای توسعه بخش معدن، صنایع معدنی و وظایفِ قانونی این سازمان تدوین کند؟ آیا میداند با چه ابزاری از نظر سختافزاری و نرمافزاری قرار است برنامههای خود را اجرایی کند؟ آیا قادر است نیازِ مالی برای اجرایِ طرحهای ایمیدرو و توسعه زیرساختها را تامین کند؟
آقاجانلو که ایمیدرو را با حسابِ خالی تحویل گرفته و از ابتدای امسال تا کنون، مدیرانِ پیشینِ آن، چند ده همت منابعِ این سازمان را دست و دلبازانه در اختیار دولت گذاشته است، آیا توانسته وزیر صمت را قانع کند تا به دولت بگوید طلبِ ایمیدرو را برگرداند و دیگر به حسابِ این سازمان دست درازی نکند؟
آیا دستِ خالی ایمیدرو سبب شده تا او نتواند برای اجرای طرحهای توسعهای این سازمان برنامهریزی کند؟ آیا چون درآمد سازمانش خرجِ مطالباتِ برخی اصنافِ تولیدی و خدماتی از دولت شده، نمیتواند کاری از پیش ببرد؟
آیا او راه بقای خود در ایمیدرو را "محافظهکاری" و "همراهی با خواستههای مالی دولت" انتخاب کرده است؟
توقع از رئیس ایمیدرو بالاست نه از شخصِ "آقاجانلو". رئیسی که بهتر است حافظِ منافع سازمانی خود باشد نه همراهِ کامجویی دولتها از منابعِ سازمانیاش.
آیا بهتر نیست "بالا بردنِ کیفیت بدنه کارشناسی" را بهعنوانِ نخستین استراتژایاش تعریف کرده و در گامِ اول، حقوق مدیرانِ خود را ترمیم کند تا بتواند آنان را در بدنه نگه دارد و از افراد کارآزموده، توسعهطلب و آشنا به اقتصاد، در تیم مدیریتی خود استفاده کند؟
آیا حلقه مدیرانِ اجراییِ ایمیدرو تکمیل و ترکیبِ مشاوران و هماندیشمندانِ این سازمان مشخص شده است؟
عملکرد "آقاجانلو" نشان میدهد که او حتی قادر به تغییر برخی مدیرانِ کم اهمیت این سازمان نیست چه برسد به تغییرات بنیادی در آن. (مانندِ خارج کردنِ افرادِ مامور به خدمتی که در سه سالِ گذشته وارد ایمیدرو شدهاند.)
با چنین دست فرمانی آیا "آقاجانلو" خواهد توانست بخش معدن را توسعه دهد؟ آیا او به لحاظِ روانی به این باور رسیده که رئیسِ ایمیدرو شده و بر صندلی مدیرانی چون مصطفی موذنزاده، احمدعلی هراتینیک، خدامراد احمدی، مهدی کرباسیان و خداداد غریبپور تکیه زده است؟
اگر به چنین باوری نرسیده آیا این نداشتنِ باور و اعتماد به نفس سبب شده تا او هیچ ایده تازهای برای "کارایی" و "بقایِ ایمیدرو" نداشته باشد و به مانند سه سال گذشته این سازمان را در مسیری نامشخص پیش بَرَد؟
از سویی فضایِ تولید و تجارتِ کشور در "عصرِ بیپرسشی" و "نامطالبهگری" بهسر میبرد. در چنین وضعی شاید مدیران لازم نمیدانند که از طرحها و برنامههایِ خلاقانهِ خود سخنی به میان آورند.
از سویی دیگر به نظر میرسد که وزارتِ صمت با پدیده "بیوزیری" مواجه شده است چرا که کندی، بیحالی و راکد شدنِ فعالیتهای تولیدی و تجاری، نهتنها در ایمیدرو که در مجموعه این وزارتخانه به چشم میخورد. گویی متولی تولید و تجارتِ کشور، هیچ ایدهای برای توسعه بخش صنعت، معدن و بازرگانی ندارد و دچار روزمرهگی شده و قادر نیست لوکوموتیوِ این بخش را بهراه اندازد.
طبیعیست که در چنین شرایطی، مدیرانِ کم تجربه، تصادفی و محافظهکار، در زمینِ تولید نتوانند دست به خلاقیت مدیریتی زده و غولِ صنعت را به حرکتِ بیشتر وادارند.
در وضعیتی که نبودِ "ایده"، "خلاقیت"، "سیاستگذاری" و "قدرت تصمیمگیری"، در نظامِ حکمرانیِ بخش تولید و تجارت دیده میشود، "آقاجانلو" دیر یا زود قربانی خواهد شد چرا که وزیرِ صمت نیز چنین وضعی دارد و مجبور است برای بقای خود، زیر بار فشارها رفته و در ماههای آینده دست به ترکیب خود زده و برخی معاونان از جمله رئیس ایمیدرو را تغییر دهد.
مطالب مرتبط