در گفت‏‏‌وگو با بهمن عیاررضایی، سیاستگذاری در صنعت فولاد تحلیل شد

سیاه و سفید صنعت فولاد در گفت‌وگوی تفصیلی «دنیای‌‌اقتصاد» با بهمن عیاررضایی، تحلیلگر ارشد این صنعت بررسی شد. 
سیاه و سفید صنعت فولاد

وی ضمن نقد سیاستگذاران صنعت فولاد، فقدان نگاه علمی و اقتصادی را عاملی در کاهش بهره‌وری در بسیاری از واحدهای تولیدی صنعتی می‌داند. اقتصاد یارانه‌ای ایران و بهره‌مندی صنعت فولاد از سوبسید انرژی‌محور دیگر موضوع مورد بحث در این گفت‌وگو است.

بحث از صنعت فولاد، درباره دنیایی است بزرگ که زندگی ما را شکل می‌دهد. یک صنعت فولاد بهره‌‌‌ور با سطح بالایی از پایداری و تاب‌‌‌آوری که بتواند در تندبادهای اقتصادی و بحران‌های زیست‌‌‌محیطی دوام آورد، نقطه آرمانی تحلیلگران صنعت است. موضوعی که دکتربهمن عیاررضایی روی آن دست می‌‌‌گذارد. این چهره قدیمی صنعت فولاد در گفت‌وگویی تفصیلی با «دنیای‌اقتصاد»، سعی کرده مسیر را برای اصلاح عمیق صنعت فولاد باز کند.

عیاررضایی که سابقه عضویت در هیات‌مدیره شرکت فولاد مبارکه اصفهان را در پرونده دارد، از حامیان و مشارکت‌‌‌کنندگان در ساخت مجتمع‌‌‌های بزرگ فولادی کشور در مجموعه‌‌‌های فولاد کاوه جنوب، فولاد صبا و فولاد هرمزگان است. رضایی که از موسسان شرکت توسعه معادن روی ایران نیز است، در پرونده کاری خود سابقه سال‌ها حضور در مدیریت بخش فولاد را به یادگار دارد. عیاررضایی در بحث خود، دانش را نقطه ضعف عمده نظام مدیریت صنعت فولاد می‌‌‌داند. رضایی که شناخت دقیقی از بازیگران بین‌المللی فولاد و ترندهای روز جهان دارد، در این گفت‌وگو ضمن نقد سیاستگذاران صنعت فولاد، نبود نگاه علمی و اقتصادی در بین مدیران این صنعت را عاملی برای زمین‌‌‌گیر شدن بهره‌‌‌وری در بسیاری از واحدهای تولیدکننده می‌‌‌داند و می‌‌‌گوید: «اینکه تولید فولاد در ایران را با شرایط کنونی(اقتصاد‌یارانه‌ای)سودآور می‌‌‌دانند نه درست است، نه علمی.» از نظر این پیشکسوت، مهم‌ترین هدف کنونی سیاستگذاران باید تغییر مسیر صنعت فولاد به سمت تولید محصولات کم‌‌‌کربن‌‌‌، سبک، مقاوم و البته ارزان است تا هم محیط‌زیست آسیب نبیند و هم اقتصاد به معنی دقیق کلمه جاری شود. این گفت‌وگو نقدهایی جدی به عملکرد بنگاه‌‌‌های صنعت فولاد کشور، برخی مدیران قدیمی حوزه صنایع معدنی و نیز مقامات وزارت صمت دارد.

آقای دکتر یادتان هست چطور وارد صنعت فولاد شدید؟
من همزمان با فعالیت افراد خوشفکری نظیر مهندس محلوجی و دکتر بانکی وارد صنعت فولاد شدم و از این افراد بسیار آموختم و این تجربیات امروز برای من بسیار راهگشاست. وقتی به گذشته صنعت فولاد نگاه می‌‌‌کنم، افرادی از این جنس را می‌‌‌بینم که چه درک درستی از مدیریت صنعت فولاد داشتند. بخشی هم به نگرشی برمی‌‌‌گردد که از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ آقای مشایخی به ما آموخت. یادم هست آن دوره من و افرادی نظیر آقایان هراتی نیک، صادقی، لنکرانی یا آقای باقریان که الان در آلمان ساکن است و زمانی معاون وزیر بود، یا آقای پالیزدار، یا آقای چیت‌‌‌ساز سر کلاس دکتر علینقی مشایخی که از دانشگاه MIT آمریکا آمده بودند ایران، نشستیم و استراتژی صنعت فولاد را از ایشان آموختیم. طرح توازن فولاد محصول همان دوره است. همچنین یکی از شرکت‌های معتبر که انگلیسی بود، به ایران آمد و کار را به ما آموزش ‌‌‌داد. طرح‌‌‌های برجسته‌‌‌ای نظیر مبارکه پیش از این دوره شروع شده بودند اما فولاد خوزستان و بسیاری از طرح‌‌‌های دیگر محصول همین تفکر بودند. طرح‌‌‌هایی که امروز منبع تولید ثروت هستند. امروز درباره شاهکارهایی که از مدیران صنعت فولاد کشور در سال‌های ۶۸ تا ۷۶ به جای مانده کمتر صحبت می‌شود اما نباید واقعیت را فراموش کرد. الان شما آدم‌هایی که می‌‌‌بینید دست‌‌‌اندرکار حوزه‌‌‌های مدنظر شده‌‌‌اند، دانش اداره این بخش را ندارند. برخی که اکنون دست‌‌‌اندرکار این حوزه هستند، امور را سطحی می‌‌‌بینند. مساله فولاد عمیق‌‌‌تر از این چیزهاست که امروز برخی مدیران روایت می‌کنند.

اما ما که سر آدم‌‌‌ها صحبت نداریم. ما سر نهادها، سر نتایج و تبعات و سیاست‌‌‌ها بحث داریم. نگرش سیستمی این را می‌‌‌گوید.
بله ولی تبعات سیاست و ساخت سیستم به همین آدم‌‌‌ها بر‌‌‌می‌‌‌گردد. پیتر دراکر می‌‌‌گوید که ۸۰‌درصد موفقیت یک مجموعه به دلیل نقشی است که مدیر ایفا می‌کند. ببینید تمام چیزها که می‌‌‌بینید حاصل کار ماست. البته من هم مشکل دارم ولی در مقام مسوول این مشکل منافع همه را به خطر می‌‌‌اندازد. کشور را دچار دردسر می‌کند. مدیر وقت مسوول است و باید ساختار را درست کند. تحقیقات را باید درست کند. تعریف یونسکو همین است. اینکه کسی سواد دارد که بتواند در اطرافش تغییر و تبدیل ایجاد کند. حرفم این است که اگر مدیر امروز ما سواد داشته باشد، این رویه‌‌‌های غلط‌‌‌ را اصلاح می‌کند. اگر هم اصلاح نمی‌‌‌کند یا عمدی دارد یا دانش ندارد. جز این نیست.

به نکته خوبی اشاره کردید. تعارض منافع و نظام دانش برای ساختن یک سیستم درست اهمیت دارند. با این تفاسیر صنعت فولاد امروز چه شرایطی دارد؟
در این باره سوالات بسیار است اما چیزی که باید پیش از هر چیزی مطرح شود وضعیت خود صنعت است. من بارها در جلسات رسمی به مقامات و سیاستگذاران گفته‌‌‌ام که با روش فعلی صنعت نمی‌تواند رقابت‌‌‌پذیری خود را حفظ کند چون سودده نیست. مثلا یک بار جایی بودیم که برخی مسوولان کشور مثل آقای نعمت‌‌‌زاده وزیر وقت یا کارشناسان و مدیرانی خبره مثل مهندس عرفانیان که مبارکه را ساخته یا آقای اسلامیان که مدیرعامل آن بوده حضور داشته‎‌‌‌اند، موارد مدنظرم را گفتم. گفتم که فولاد مبارکه با این وضعیت سودده نیست. دوستان طوری به من نگاه کردند که انگار اشتباه می‌‌‌کنم. مدام هم تکرار می‌‌‌کردند که فرآیند ما سودده است. آنجا من استدلال کردم که اگر شما میانگین قیمت جهانی برق را بگیرید آن موقع می‌‌‌فهمید که چقدر سوبسید می‌‌‌دهید. ما گاز را آن موقع یک تا دو سنت برای هر مترمکعب می‌‌‌خریدیم. در صورتی که هر مترمکعب گاز آن موقع ۲۷سنت بود. این یعنی ما گاز را به مراتب ارزان‌‌‌تر می‌‌‌خریدیم. سنگ آهن را هم از معادن ارزان‌‌‌تر می‌‌‌خریدیم. محاسبه من نشان ‌‌‌داد که این پروسه ضررده است. سوال مهم این است که چرا باید این مسیر ضرردهی ادامه پیدا کند؟ چطور ژاپن که مواد اولیه‌‌‌اش اعم از نفت یا سنگ معدن را از ۱۱هزار کیلومتر از خاورمیانه و استرالیا یا برزیل می‌گیرد، فولاد را با سود تولید می‌کند اما ما زیان می‌‌‌دهیم؛ اصل مساله همین است که اگر تولید ما اقتصادی ‌‌‌نشود مدیریت ما مشکل دارد.

فکر می‌‌‌کنم این نگرش در همه صنایع کشور شایع است. فکر می‌‌‌کنید کدام مکانیزم این رویه را تقویت می‌کند؟
من فکر می‌‌‌کنم که تمام سوءمدیریت‌‌‌ها در پشت این نظام اعطای سوبسید پنهان شده است. با اینکه این موارد را همان موقع به آقای نعمت‌‌‌زاده و برخی دیگر از وزرا یادآور شدم ولی اتفاقی نیفتاد. اینکه دلار بالا می‎رود و مجموعه، در نهایت محصول خود را گران‌‌‌تر می‌‌‌فروشد و این به پای مدیر نوشته می‌شود خلط مبحث است. اسمش هرچه هست، مدیریت نیست. بازار خوب کار می‌کند و تقاضا هست. این چه ربطی به مدیر دارد. همین نگرش است که باعث می‌شود مدیر فولادی بتواند ادعا کند سود کردم. چیزی که ذاتا صحت ندارد. البته با توجه به ساختار صنایع فولاد ایران می‌توان اقداماتی کرد که مثلا اعطای یارانه به صنایع فولاد به سمتی مناسب بهینه شود. راهی که آن موقع پیشنهاد کردم این بود که بخش فولاد همه آورده خود ناشی از سوبسید را در صندوقی بگذارد و آن را صرف سرمایه‌گذاری در زیرساخت و توسعه صنعت فولاد کند، صرف نیروگاه‌‌‌سازی کند و مسائلی که کمبود دارد را پوشش دهد. نه اینکه برای صنعت هزینه‌‌‌های کلان درست کنیم و به خاطر آن سود پاداش زیاد بدهیم یا هزینه‌‌‌ها را زیاد کنیم که کار را گران دربیاوریم.

به نظر می‌رسد این به دست‌‌‌اندازی دولتی‌‌‌ها به ساختار صنعت فولاد هم مربوط است. اینکه هزینه تولید را بیهوده بالا می‌‌‌برند.
بله. اگر مدیری به بخش فولاد می‌‌‌آید و می‌‌‌گوید من از کف قیمت‌های جهانی، سنگ آهن می‌‌‌خرم، برق و آب و گاز آزاد می‌‌‌خرم و با این قیمت‌ها می‌توانم در سطح اقتصادی تولید کنم، این مدیر آدم باعرضه‌‌‌ای است. این البته نکته اول است. سوبسید از جهت دیگری هم نظام تفکر و مدیریت بخش فولاد را زیر سوال برده است. الان در ظرفیت‌‌‌های تولید فولاد، ما واحدهای ۵/ ۱‌میلیون تنی فولاد تاسیس می‌‌‌کنیم و فکرمی‌‌‌کنیم به‌‌‌صرفه است. بسیاری می‌‌‌گویند واحد یک‌میلیون تنی می‌‌‌ارزد. برخی حتی می‌‌‌گویند بروید ۴۰۰هزار تن هم ایجاد کنید و این هم باز بر می‌‌‌گردد به آن سوبسید که پرداخت می‌شود. این در حالی است که در ایران ظرفیت کارخانه فولاد باید بالای ۳‌میلیون تن باشد تا ابعاد کار اقتصادی شود. در دنیا ۲۰‌میلیون تن و گاه ۳۰‌میلیون تن ظرفیت یک کارخانه فولاد است. حالا به خاطر شرایط اجتماعی یا سیاسی، کمی اقتصاد را کمرنگ می‌‌‌کنیم. اما نه در این حد که ظرفیت ۳‌میلیون تن را به ۴۰۰‌هزار تن تقلیل دهیم. این‌‌‌ها ظرفیت‌‌‌های غیراقتصادی است که به ایجاد شرکتی زیان‌ده ختم می‌شود. روند ساخت صنعت فولاد زمانی غیراقتصادی می‌شود که مشاور ما که مستقل هم نیستند، می‌‌‌روند این اعداد را تایید می‌کنند و برای دریافت مجوز لابی می‌کنند. قیمت برق و گاز را پایین حساب می‌کنند تا کار اقتصادی شود. وقتی همه اینها را پایین حساب کنیم دیگر تولید سخت نیست. کارگر که ارزان است. یک کارگر معمولی در آلمان یا حتی ترکیه برای کار در بخش فولاد حداقل‌هزار دلار در ماه می‌گیرد. اینجا دولت به مدیرعامل معادل ریالی آن حقوق می‌دهد! معلوم است که در نهایت چرخه صنعت فولاد نابود می‌شود.

یعنی مقیاس تولید به عنوان متر حوزه صنعت وقتی از بین رفت دیگر اساس کار از هم می‌‌‌پاشد.
بله. من می‌‌‌گویم اگر ما دو کارخانه فولاد مانند مبارکه داشتیم، یا به جای ۳۰ واحد کوچک، سه مجتمع بزرگ داشتیم هزینه‌‌‌های ما کمتر بود و در عین حال بهتر می‌توانستیم صنعت را مدیریت و توازن را در این بخش برقرار کنیم. نکته سومی که در این باره دارم مهم است. در تمام دنیا ادغام‌‌‌سازی روند هوشمندانه‌‌‌ای است که با هدف ایجاد کارتل‌‌‌های بزرگ در دستور کار قرار دارد. در ایران اما به شکلی عجیب کوچک‌‌‌سازی در دستور کار است. اینگونه مشکل چند برابر می‌شود. کسی که می‌‌‌خواهد وارد سرمایه‌گذاری شود، می‌‌‌گوید من این باج را می‌‌‌خواهم و به این شرط وارد کار می‌‌‌شوم و این پروسه تا بی‌‌‌نهایت می‌تواند ادامه پیدا کند.

در حوزه ارقام تولید هم این سرگشتگی وجود دارد. سیاستگذاری کشور در حوزه محصولات فولادی را چطور می‌‌‌بینید؟
الان بیشتر تولیدات ما طویل هستند. بالای ۵۰‌درصد. تولیدات ما در بخش تخت اما کافی نیست. بخشی از تولیدات تخت ما نظیر اسلب را مبارکه، هرمزگان و بعد خوزستان تولید می‌کند. ولی در این بخش تناسب نداریم و این موضوع دلایلی دارد که بخشی از آن به اداره گران کارخانه و پرداخت سوبسید مربوط است اینجا باز هم ایراد داریم اینکه گران اداره می‌‌‌کنیم چون سوبسید می‌‌‌گیریم. یکی از آنها ضعف مدیریت‌هاست. البته من می‌‌‌پذیرم که هر منطقه اعم از خاورمیانه یا اروپا اقتضائات سرمایه‌گذاری خاص خود را دارد. اما اگر تمام عوامل را ثابت بگیرم ما واقعا از دنیا عقبیم. یادم هست زمانی که قرار بود طرح ساخت ۸طرح فولادی ۴۰۰هزار تنی اعلام شود، به همراه گروهی از دوستان پرسیدیم راز احداث این همه مجتمع فولاد چیست؟ که گفتند آقای رئیس‌‌‌جمهور به استان‌‌‌ها قول اشتغال داده‌‌‌اند. من همانجا به این مصوبه اعتراض کردم و گفتم واحد ۴۰۰هزار تنی برای بخش فولاد غیراقتصادی است. خودم را هم از این کار کنار کشیدم. قرار بود من مسوولیت را به عهده بگیرم و کار‌‌‌های ساخت و توسعه را انجام دهم ولی در نهایت نپذیرفتم. استدلالم این بود که همین طرح‌‌‌های ۵/ ۱میلیون تنی که برای احداث آنها برنامه‌‌‌ریزی کرده‌‌‌ایم هم به سختی اقتصادی هستند چه برسد به پروژه‌‌‌های ۴۰۰هزار تنی. خب طرح‌‌‌های ۴۰۰هزار تنی چنان که گفتم عمدتا سیاسی بودند. بعدها هم در قالب پروژه‌‌‌های ۸۰۰هزار تنی اجرا و افتتاح شدند. هرچند احداث برخی طرح‌‌‌های فولادی تا ۱۵سال هم طول کشید. این در حالی است که ما فولاد هرمزگان را با ظرفیت ۵/ ۱میلیون تن ۴ساله ساختیم. منظورم از این نکته تشریح چرایی انحراف در سرمایه‌گذاری و راز گرانی تولید فولاد در ایران است. پروژه بد را در زمان بد با قیمت گران تاسیس می‌کنند و چون در مکان‌‌‌یابی راه خطا می‌‌‌روند، مجبور می‌‌‌شوند‌میلیاردها تومان صرف راه‌آهن کنند تا محصولاتش را به بنادر برسانند و مواد اولیه‌‌‌اش را از بندر منتقل کنند. اینها را بگذارید کنار هزینه تامین زیرساخت برق و آب برای این واحد و بهره اضافه تسهیلاتی که به این بنگاه اعطا شده است. گفتم که؛ آنچه انجام می‌‌‌دهیم ظاهرا اقتصادی است ولی در اصل تولید شما با سوبسید زنده می‌‌‌ماند.

می‌‌‌دانیم که بخش زیادی از تولید فولاد در ایران به شیوه قوس الکتریکی انجام می‌شود. مشتاقم بدانم این ادعا که روش قوس الکترونیکی روشی منسوخ در جهان است و بهره‌‌‌ور نیست و با صرف برق بسیار زیاد پروسه تولید فولاد را پیش می‌‌‌برد، چقدر واقعیت دارد؟
وقتی که پارس جنوبی کشف شده بود و منابع گاز بسیاری در دسترس بود، واقعا مقامات کشور نمی‌‌‌دانستند که گاز را چه کنند. خب هنوز کشور لوله‌‌‌کشی گاز نشده بود که مصرف کشور زیاد شود که بگویید در آن جا مصرف می‌شود. آنها آمدند گفتند بروید دنبال صنایع انرژی‌‌‌بر. اید‌‌‌ه‌‌‌ای که البته چندان بد هم نبود. در روش قوس الکتریکی مبنای اصلی تولید سوزاندن گاز است که آلایندگی آن کمتر از بقیه مدل‌‌‌هاست و حتی می‌توان ادعا کرد این روش دوستدار محیط‌زیست است. در جهان برای تولید فولاد از زغال‌سنگ استفاده می‌شود. به تعریف دیگر ۶۵‌درصد جهان با روش کوره بلند فولاد را تولید می‌کنند. سوال این است که اگر شما این روش قوس الکتریکی را ببرید آلمان و از آن در تولید فولاد استفاده کنید، آیا کار درستی است؟ که پاسخ منفی است. چرا؟ چون هزینه انرژی آنجا بسیار بالاست. تکنولوژی تولید را باید نسبت به محیط آن تعریف کرد. شما اگر بروید روسیه از روش قوس الکتریکی استفاده کنید خطا کرده‌‌‌اید چون زغال‌سنگ‌‌‌های روسیه که قدرت سوخت آن بالاست را می‌توان به راحتی مورد استفاده قرار داد. پس انتخاب روش ایران برای تولید فولاد در روسیه غلط است. البته هیچ‌کدام از این روش‌ها بالذات غلط نیست. منتها باید فهم اقتصادی داشت. الان ترکیه هیچ منبعی ندارد. نه سنگ آهن، نه گاز و نه ماده خام. ولی ترکیه با واردات ۲۰ تا ۲۵‌میلیون تن قراضه کار خود را پیش می‌‌‌برد و تولیدش هم اقتصادی است.

برخی معتقدند مدل توسعه‌‌‌ انتخاب شده در ایران مدل خوبی نبود و با محیط‌زیست قرابت ندارد. می‌‌‌خواستم ببینم از نظر شما چگونه می‌توانیم مدلی از صنعت فولاد را پیش ببریم که هم پایداری و تاب‌‌‌آوری کشور لطمه نبیند و هم شاهد تکرار بحران‌های زیست محیطی نباشیم؟
مدیر با دانش می‌‌‌داند صنعت را چگونه هدایت کند. من کل اروپا را گشته‌‌‌ام و گاه در کنار برخی شهرها یا حتی در وسط شهر، کارخانه سیمان یا فولاد را دیده‌‌‌ام که بدون هیچ مشکلی کار می‌کند. شما اگر فیلتر بگذارید و استانداردها را رعایت کنید، هیچ مشکلی پیش نمی‌‌‌آید. الان انرژی هسته‌‌‌ای را چگونه مهار می‌کنند. رادیواکتیو که از هر چیزی کشنده‌‌‌تر است ولی خب آن را کنترل می‌کنند، یعنی کنترل می‌شود. اما این‌‌‌که کنترل می‌شود دلیل این نیست که این‌‌‌ها را در جای درست خود مستقر نکنند. چه خوب که هر چیزی در جای خودش باشد. سیستم‌های غبارگیر، سیستم‌های کنترل‌کننده و فرآیندهای کنترل آلودگی باید وجود داشته باشند و به موازات آن، فهم درست از استقرار هر صنعت در جای درست آن هم باید وجود داشته باشد. مشکلی که ما الان در کشور داریم مشکل دانش است. بحران ما نحوه اداره اقتصاد است. الان دنیا در نسل۴ تکنولوژی قرار دارد. اگر الان مبارکه سودآورتر از ذوب آهن است به دلیل این‌‌‌ است که از‌‌‌ پایه‌های نسل سوم تکنولوژی برخوردار است. این فاجعه است که خودروسازان ما روبات آورده‌اند، ولی در نسل۲ تکنولوژی دست و پا می‌‌‌زنند. این تکنولوژی باید عوض شود و حداقل به نسل۳ برسد. ‌گذار به نسل۳ یعنی سوددهی. در نسل۲ این صنعت سودده نیست. الان این تلفنی که دست شماست تکنولوژی نسل۴ است. شما نگاه کنید زمانی اگر می‌‌‌خواستید با خارج صحبت کنید (این حرفی که دارم بیان می‌‌‌کنم مال ۲۰ سال پیش است) باید ۱۷۵ تومان آن روز یعنی ۲۰سنت در هر دقیقه پول می‎دادید برای ارتباط با خارج و صحبت کردن. ولی الان با پرداخت ۲۰سنت برای بسته اینترنت، یک ماه مکالمه می‌‌‌کنی. چرا؟ چون تکنولوژی جدیدی آمده است. تکنولوژی بهره‌‌‌وری را بالا می‌‌‌برد، دانش را بالا می‌‌‌برد و از آن طرف قیمت را پایین می‌‌‌آورد. در صنعت خودرو هم همین است. قیمت ماشین ۵۰ سال پیش با الان نه در ایران، در دنیا چه تغییری کرده؟ قیمت خودرو نسبت به ۵۰ سال پیش ارزان شده یا ماشین نسبت به قدرت خرید آن موقع گران نشده چون جهان با تکنولوژی همراه شده. پس ما تا زمانی که از نسل سوم و چهارم تکنولوژی استفاده نکنیم و دانش آن را نداشته باشیم هرگز شرکت‌های سوددهی نخواهیم داشت.

نکات به‌‌‌جایی بود. هرچند این موضوع به گونه‌‌‌ای به این ربط پیدا می‌کند ‌‌‌که ما در لایه‌های دورتری از نظام جهانی زندگی می‌‌‌کنیم؟
بله، درست است. ما دانش حضور در لایه‌‌‌های بالا را نداریم. وزرا که برای رای اعتماد، به مجلس برنامه می‌دهند گاهی از من مشورت می‌‌‌گیرند و من مثلا یک بخش برنامه را می‌‌‌نویسم. واقعا تعجب می‌‌‌کنم از محتوای برنامه برخی از وزرا. نمی‌‌‌خواهم بگویم همه اما بعضی از افراد، برنامه‌‌‌ها را از وزرای قبلی کپی می‌کنند. در کنار این بخش کپی، بخش زیادی از برنامه‌‌‌ها شعاری و غیرقابل اجراست. تنها راهی که می‌توانیم این را‌‌‌ه را طی کنیم، هوشمند کردن و هوشمند‌سازی صنایع با استفاده از تکنولوژی‌های نو است. یک نکته جالب بگویم. الان برای هر تن تولید، فولاد مبارکه ۷۵۰ کیلووات بر ساعت برق مصرف می‌کند. در صورتی که در فولاد هرمزگان این رقم ۵۰۰کیلو وات و در خوزستان از هردو بالاتر است. در دنیا اما میانگین ۵۰۰ کیلووات بر ساعت برق است. البته ارقام کمتری در سطح ۳۶۰ یا ۳۷۰ هم داریم. برخی وقتی از این اعداد یاد می‌شود فورا می‌‌‌گویند این‌‌‌ کارخانه‌‌‌ها که در آلمان هستند و استثنا حساب می‌‌‌شوند. اما حتی با فرض نرخ معمول ۵۰۰ کیلووات ساعت مصرف برق برای هر تن، ما ۲۵۰ کیلووات بر ساعت بیشتر مصرف می‌‌‌کنیم. کم کردن این شکاف یعنی بهره‌‌‌وری. اما چرا دنبالش نمی‌‌‌رویم؟ برای اینکه برق ارزان است. چون باید برای این کار سرمایه‌گذاری انجام دهیم و نمی‌‌‌کنیم حتی در آن‌‌‌جا که مصرف برق سرسام‌‌‌آور است.

البته از حق نگذریم، الان فولاد مبارکه در مصرف آب واقعا یکی از بهترین‌‌‌های دنیاست. برای اینکه از ناحیه آب به این شرکت فشار بالایی وارد شد و مجموعه سعی کرد این فشار را از بین ببرد. برای برق هم می‌شود این کار را تکرار کرد ولی چون فشاری نیست نمی‌شود.

این رویه اگر باب شود حتی با همین ظرفیت تولید برق و آب و گاز، می‌توان از قطعی و خاموشی عبور کرد.
بله ولی کسی دنبال این چیزها نیست. من اگر مدیر ایمیدرو بودم به مدیران مجموعه‌‌‌ها تاکید می‌‌‌کردم که تو باید مصرف برقت ۵۰۰ کیلووات بر ساعت باشد. اگر ۷۰۰ کیلووات بود و نتوانست آن را کم کند، این نشان می‌دهد آن فرد مدیر نیست. اگر مدیر بود باید این را درست می‌‌‌کرد. یا اگر در هر تن، چند مترمکعب گاز مصرفی کارخانه بیشتر است مصرف گاز باید کم شود. حتی اگر مملکت دچار مشکل باشد، وقتی شما رعایت کنید و صرفه‌‌‌جو باشید ممکن است دیگر به خاموشی نخورید. البته مثال زیاد است. اینها یک مورد نیستند. خیلی بیشترند. مثل بعضی از این کوره‌‌‌های القایی که ۸۰۰ تا۹۰۰ کیلووات بر هر تن برق مصرف می‌کنند، از ابتدا می‌توان با مکانیزمی دقیق، از افزایش مصرف پیشگیری کرد. ولی چون برق ارزان است تکنولوژی نازلی را انتخاب می‌کنند که از برق مجانی استفاده کنند. طبیعی است وقتی در هر تن۲۵۰ کیلووات برق اضافی مصرف شود، ما در تولید گازهای گلخانه‌‌‌ای رکورد می‌‌‌زنیم. الان در دنیا ما جزو ۱۰ کشور اول تولید کربن هستیم.

به جای خوبی رسیدیم. الان رویکرد کربن‌‌‌زدایی به شدت در دستور کار است و در اجلاسی مثل داووس۲۰۲۱ محور بحث‌‌‌ها. تاکید هم این است که کربن را نه از محصولات نهایی که از زنجیره تامین حذف می‌کند. شدت گرفتن این جریان و بی‌‌‌توجهی ما به تولید کربن می‌تواند چه بلایی سر صادرات کوچک ما بیاورد ؟
سوال به‌‌‌جایی است. ممکن است ما جریمه شویم یا هر چیز دیگر. من با مثالی سعی می‌‌‌کنم به پرسش شما پاسخ دهم. چندی پیش در هلند از بچه‌‌‌های ایران که دارند فرش می‌‌‌بافند فیلمی پخش شد که بر مبنای یک گزارش مستند تهیه شده بود و به شدت برای ایران حاشیه‌‌‌ساز شد. اینکه این گزارش سیاسی است نمی‌‌‌دانم اما همین فیلم چنان افکار عمومی را تغییر داد که باعث شد فروش فرش ما در هلند به شدت پایین بیاید. دیگر حاضر نیستند فرش ما را که با آن زحمت تولید می‌شود، بخرند. درباره بی‌‌‌توجهی ما به سیاست کربن‌‌‌زدایی هم نمی‌‌‌دانم چه تبعاتی دارد و چه بر سر ما خواهد آورد اما قطعا برای خاطیان این رویه تنبیهاتی می‌‌‌گذارند. ما باید از الان شروع کنیم به کم کردن کربن، وگرنه هم مملکت ضرر می‌‌‌بیند هم به بخش فولاد و همه سایر بخش‌‌‌های اقتصاد. نکته‌‌‌ دیگری که می‌‌‌خواستم در بخش دیگر خدمت شما عرض کنم این بود که الان بخش صنعت فولاد کشور ۵/ ۱۱درصد برق کشور را مصرف می‌کند. حدود ۶۵‌درصد مصرف مربوط به بخش خانگی است و بقیه هم سایر مصارف است. مثلا سایر صنایع ۵/ ۱۱درصد یا کل صنعت را بگوییم ۲۲ یا ۲۳درصد است. مدیریت مصرف در بخش صنعت باید انجام شود، ولی خود آن ۶۵درصد مصرف برق خانگی هم نیازمند اصلاح است. از سوی دیگر، الان سهم صنعت فولاد از مصرف آب کشور ۲درصد است و ۴درصد مصرف آب در صنعت است. ۸۰‌درصد مصرف آب مربوط به بخش کشاورزی است. دولت لازم است در کنار سخت‌گیری به صنایع، بیاید روی توسعه و مدرنیزاسیون کشاورزی سرمایه‌گذاری کرده و مصرف آب را مدیریت کند و حداقل ۱۰ تا ۲۰‌درصد کاهش مصرف را محقق کند. ولی می‌‌‌بینید که به بخش صنعت فشار می‌‌‌آورند که مصرفش را کاهش دهد.

که این هم برمی‌‌‌گردد به نظام دانش نداشته‌‌‌ای که سیاستگذار را راهنمایی کند!
نداشتن دانش یعنی هیچ‌‌‌کس نمی‌تواند آن را کلی و کامل ببیند. وقتی موضوع را بخشی می‌‌‌بینند یعنی دانش ندارند یا سوادشان اندک است. این رویه باید جمع شود. شما ببینید مبارکه و گل‌‌‌گهر را آدم‌‌‌های حرفه‌‌‌ای و بادانش ساخته‌‌‌اند که هنوز در بهترین سطح کار می‌کنند. آن واحدهای ۸۰۰‌هزار تنی فولاد را کسانی ساختند که برای مدیریت صنعت فولاد کوچک بودند و دانش کار را نداشتند. برخی هم به‌رغم دانش مناسب، مغلوب سیاست ‎شدند. در نهایت باید گفت از آنجا که صنعت فولاد یارانه بالایی دریافت می‌کند و بر سودهای کلانی که در زنجیره معدن و فولاد وجود دارد مسلط است، درآمدهای بالایی عاید کشور می‌شود. اما مشکلات فولاد زیر این لایه جذاب پنهان شده به طوری که باور قالب این است این صنعت به شکلی دانشی توام با سوددهی مناسب مدیریت می‌شود. باوری که صحت ندارد. البته صنعت فولاد ایران به دلیل دسترسی عمده به منابع معدنی، منابع انرژی و نیروی کارآمد یا نزدیکی به آب‌‌‌های آزاد پتانسیل بالایی برای سودده شدن حتی بالاتر از جایی نظیر ژاپن دارد. استفاده از مدیران بادانش، کارآزموده و غیرسیاسی رمز موفقیت در تحول تمام قد صنعت فولاد ایران است. اگر این مسیر محقق نشود، تصور می‌‌‌کنم روزی که سوبسیدها از صنعت فولاد حذف شوند، این صنعت با بحرانی تمام عیار روبه‌رو شود. چه بهتر که اصلاحات را به آینده موکول نکنیم.

منبع: دنیای اقتصاد



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0