پس از گرفتن مدرک مهندسی برق و الکترونیک به ایران برگشته و از سال 1357 تاکنون مشغول کار فرهنگ و نشر است.
چهار نسل قبل از او، پیشینه کار نشر و کتاب را داشتند، با تشویقهای مؤثر پدرشان بقیه برادران نیز با وجود تحصیلات عالی در کار نشر هستند؛ مجید مدیر چاپخانه و تولید بود، که در سال 1391 به دلیل محدود شدن چاپ کتاب و از طرفی فشار مالیات و موضوعات بیمه، چاپخانه تعطیل شد.اکنون کارهای چاپ را به چاپخانههای دیگر میدهند.
مجید اقبال اکنون مسئول تولید است. فرشید اقبال که در کار تحریریه است، در رشته ساختمان تحصیل کرده است. او اوایل انقلاب به ایران برگشت، برای اینکه پروژهها و طرحها کُند شده بود، جهت عدم اتلاف وقت به این کار که پیشه پیشینیان آن ها بود، مشغول شد.
جد اقبال، حاج محمدباقر اهل خوانسار بود و در آنجا مکتبخانه داشت و به شغل معلمی مشغول بود. وی به دلیل داشتن این شغل، به منبع احتیاج پیدا کرد و به فکر وارد کردن کتاب افتاد.
او از هندوستان، روسیه و بعداً از فرانسه کتابها را وارد میکرد. حدود سال 1270 هجری شمسی از اصفهان به تهران آمد و با فرزندش، حاج محمدرحیم کتابخانه و کتابفروشی راه انداخت و در دهه اول 1300 با خرید یک دستگاه ماشین چاپ، چاپخانه کوچکی را تأسیس کرد.
حاج محمدباقر «مجله نهضت» و برادرش حاج محمدحسین با همکاری سید حسین رمزی «مجله اقبال» را منتشر کردند. مجله اقبال در چند شماره منتشر شد و سپس به دلیل عدم استقبال، چاپ آن متوقف گردید.
پدر سعید اقبال، اولین فرزند خانواده بود که راه پدر را ادامه داد. به همراه چند تن از پیشکسوتان نشر تلاش کرد که چاپ و نشر کتابهای درسی در دست ناشران باشد.
در سال 1355 موضوع شرکت کتابهای درسی مطرح و در سال 1356 این شرکت تأسیس شد.به همراه اعضای اتحادیه ناشران، اتحادیه چاپخانهداران و حتی دستاندرکاران نشر در این فکر بودند که توزیعکنندگان لوازمالتحریر به شرکت چاپ کتابهای درسی بپیوندند، زیرا در بعضی از ادوار، انتشار کتابهای درسی با فراز و نشیبهایی مواجه میشد و در واقع آنها خواستند با این کار، اوضاع را تا حدودی بهبود ببخشند.
به همین دلیل در سال 1356 ناشران، چاپخانهداران و تعدادی از اعضای توزیعکننده لوازمالتحریر، شرکت چاپ کتابهای درسی را تشکیل دادند که به نام شرکت «چاپ و نشر کتابهای درسی ایران» نامگذاری شد.
از اولین مدیران این شرکت، مرحوم جواد اقبال (پدر سعید اقبال) و آقای توتونچیان (رئیس صنف چاپخانهداران) بودند.
زمانی که اوایل کار انتشارات فرانکلین در ایران بود، یک سری از کتابها را با همکاری ناشران ایرانی منتشر میکردند. مرحوم جواد اقبال درباره کتاب «تاریخ تمدن» اثر ویلدورانت با همایون صنعتیزاده صحبت کرد.
او گفت که فکر نمیکنم شما توانایی انجام این کار را داشته باشید، زیرا این یک کتاب 27 جلدی است و بعید است که توانمندی چاپ، انتشار، عرضه و فروش آن را داشته باشید. او رو به جواد اقبال می کند و ادامه می دهد که: «به نظر من چاپ این کتاب از صعود به قله دماوند بالاتر است!»
بعد از چند جلسه گفتوگو به این نتیجه می رسند که این کتاب را با نظارت انتشارات اقبال و فرانکلین چاپ و منتشر کنند. قرار بر این می شود که مترجمین کتاب را نیز انتشارات فرانکلین معرفی کند. احمد آرام را به عنوان مترجم معرفی شد.
این کتاب با زحمت فراوان و هزینه بسیار چاپ شد و تا سال 1357 در دست انتشار توسط اقبال بود، ولی بعد سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی که امروز آن را به انتشارات علمی و فرهنگی میشناسیم، بدون رضایت مرحوم جواد اقبال، آن کتاب را چاپ کرد.
سعید اقبال اهل سیاست نیست و به چاپ کتابهای سیاسی ورود نمیکند اما پدرش کتب سیاسی مانند «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس» و «فراماسونری» را چاپ کرده بود. او به چاپ نُسخ قرآن و کتب ادبی علاقه دارد.
وی کتابسازی و کتابدزدی که دو آفت نشر هستند را بسیار کار ناشایست و دور از شأن و منزلت می شمرد و می گوید کسانی که این کار را انجام میدهند، ناشرنما هستند. باید از ارشاد خواسته شود تا درباره این موضوع، لایحهای در مجلس تصویب و جلو متخلفان گرفته شود.
سعید اقبال از دیدن کتابهای انتشارات خود در جاهای دیگر خوشحال می شود و از ماندن کتابها در انبار طبیعتاً اندوهگین.
هرگز کتابی را خمیر نکرده و گاهی آن ها را به کتابخانههای عمومی اهدا می کند. با توجه به قدمت 115ساله انتشارات اقبال، قصد گرفتن اسکن از کتب قدیمی و نگهداری از آنها برای موزه را دارد.
خانواده اقبال به فکر کتابهای مرجع و اساسی بودهاند، زیرا اساس فرهنگ یک ملت، ابتدا با کتب پایه شکل میگیرد.
آنها تاکنون چاپ و نشر کتب مختلفی شامل قرآن، کتابهای فرهنگ و ادبیات و... را در دست داشته اند. در ادواری کتابهای کلاسیک مانند جغرافیای ایران، تاریخ ایران، فیزیک و هندسه اقبال، علمالاشیاء اقبال و... نیز چاپ کردهاند.
مطالب مرتبط