چندی پیش شنیدم که ظاهرا فعالیتی در خصوص تدوین تاریخ معدنکاری کشور در حال انجام است که دیروز هم در کانال بیرونیت پیامی دیدم با عنوان تدوین تاریخ اقتصاد ایران که اگر این مورد هم در راستای برنامه قبلی است لازم دانستم با اجازه همه بزرگان حاضر علی‌رغم کم سوادی نظراتی را مطرح کنم.
تاریخ معدن را چگونه بنویسیم

البته بنده کلا در زمینه اقتصاد خرد و کلان و تاریخ و تاریخچه آن بی‌سواد مطلق بوده و صرفا پرگویی‌هایم در باب تاریخچه معدن در این کشور است.

نگارش تاریخ در این کشور که در قرون و اعصار به مستندسازی در آن توجه کافی نشده و یورش‌های اجانب نیز همان اندک مدارک را مخدوش و معدوم نموده‌است کاری طاقت‌فرسا است.

ضمن اینکه ماهیت تاریخ نویسی نیز امری کامل نبوده و تاریخی در هیچ جای دنیا وجود ندارد که با واقعیت زمانی و مکانی انطباق کامل داشته‌باشد.

شاید هم پر بیراه نگفته‌اند که تاریخ را فاتحان نوشته‌اند. حتما خاطره‌ای که به ریچارد فرای مستشرق و مورخ آمریکایی دلبسته ایران نسبت داده می‌شود را شنیده‌اید که می‌گوید: " ایشان به ناگاه از استادی دانشگاه شیراز انصراف داد و به کشورش بازگشت. سالیان بعد از او علت این کار را جویا شدند. پاسخش این بود که روزی به جهتی از منزلم در شیراز خارج شدم. در محل دیدم دعوایی شده بین قصاب و آرایشگر محله بر سر جای پارک خودرو. در همین بین کار بالا گرفت و مرد قصاب با ضربه‌ای کار سلمانی بی‌نوا را ساخت. از محل گذشتم و بعد از ساعاتی که بازگشتم همچنان محل حادثه شلوغ بود. در همین شلوغی فردی تازه از راه رسید و از دیگری که آنجا بود موضوع را جویا شد. دومی گفت که قصاب زنی زیبا داشته و مرد آرایشگر با وی سر و سری داشته و قصاب قضیه را فهمیده و طرف را کشته. با خود اندیشیدم که چطور واقعیت دو ساعته واژگون جلوه داده می‌شود. حال من چطور به راستی وقایع دو هزار سال پیش اطمینان داشته‌باشم و بخواهم آنرا برای کسی بازگو کنم؟"

فارغ از صحت و سقم این داستان احتمالا این اتفاق برای همه ما روی داده که جلوی چشممان آنچه بوقوع پیوسته و آنچه که تاریخ شده چقدر با هم متفاوت‌اند.

از زمانی که اتفاقی روی می‌دهد تاریخ آن آغاز می‌شود. این تاریخ تا ابدی که ماجرا نقل شود ادامه خواهد داشت. فرآیند تبدیل واقعه (=واقعیت) به تاریخ و بعد از آن نقل سینه به سینه و بعدتر نقل مکتوب یا مصور آن فرآیند پیچیده‌ایست که اغلب در آن حقیقت ماجرا گم یا تحریف می‌شود. پس می‌توان گفت تاریخ نویسی پس از معدنکاری و در کنار قضاوت سخت‌ترین شغل دنیاست.

یک نمونه تحریف تاریخی در همین چند روز گذشته اتفاق افتاد: در بزرگداشت شادروان ابوالقاسم شفیعی عزیز و برخی دیگر دوستان از آن مرحوم به‌نام پدر سنگ ایران یاد کردند. اما اگر ایشان به معادن سنگ ایران از نیریز و آباده و خور تا جوشقان و کامو و عباس‌آباد، از لاشتر و حاجی‌آباد تا بجستان و ماکو و شاهیندژ سر زده بودند و از سنگبری‌های دولت‌آباد و محمودآباد اصفهان و شهرک‌های صنعتی محلات و الیگودرز و بروجرد تا شمس‌آباد و حسن‌آباد تهران بازدید کرده‌بودند متوجه می شدند که معدنچیان و سنگ‌کاران پدر سنگ ایران را ارباب قنبر می‌دانند: قنبر رحیمی، کسی که هنوز سنگ جوشقانش بر تارک نماد ملی ایرانیان برج آزادی تهران می‌درخشد.

فارغ از این القاب و عناوین، شان والا و خدمات ویژه مرحوم شفیعی به این مرز و بوم از یادها نخواهد رفت ولی نباید به همین سرعت تاریخ را فراموش کرد.

نگارش تاریخ معدنکاری این مرز و بوم اگر می‌خواهد واقع‌گرا باشد تمرکز صرف بر روی مدیران و مسوولین و وزیران گذشته جز مرور یک سری خاطرات کلی جناحی و سیاست زده عایدی نخواهد داشت.

همانطور که می‌دانید یکی از بزرگترین علل شکست پروژه‌های معدنی و صنعتی در ایران "امر از بالا = فشار قدرت" بوده و نه کارشناسی پخته شده لذا بر خلاف نظر برخی دوستان پیشنهاد می‌کنم نظرات کارشناسان و مدیران اجرایی گرد و خاک خورده در اولویت قرار گیرد.

در مملکتی که مد است برخی! مدیرانش شش ماهه از بستنی‌سازی دارقوزآباد، یک سالی هم سکان سازمان غله پاک‌کنی را بدست گیرد و پس از طی دوره‌های چند ماهه دیگر پس از کسب تجربه در سازمان امور فرهنگی صیفی‌جات و پس از نگارش چند جلد کتاب درباره مسائل بی‌ربط مثلا مدیر یک مجتمع معظم معدنی یا صنعتی شوند نتیجه‌اش همین اقتصادیست که می‌بینیم.

بنابراین یافتن مدیرانی توانمند و پابرجا در یک سیستم معدنی افرادی نظیر احمد علی هراتی‌نیک یا مهدی کرباسیان اگر سخت نباشد باید با دقت فراوان صورت گیرد که نتیجه کار تاریخی، فاخر گردد.

حدود 16 سال پیش تبلیغی در نشریه IOM3 ارگان انجمن معدن، متالورژی و کانی شناسی انگلیس جلب نظر می‌کرد: "جلد ششم تاریخچه معادن کورن‌وال" منتشر شد. کورن وال یک منطقه معدنی در جنوب غرب

جزیره انگلستان است که دارای معادن زغالسنگ، بال کلی و ... می‌باشد.

نکته جالب آنکه یک منطقه کوچک معدنی تا آن سال فقط 6 جلد تاریخچه مکتوب داشته‌است. این یعنی نویسنده/گان این کتاب فقط به کلیات امر توجه نکرده و به اصل موضوع یعنی پدیدآوردگان واقعی تاریخ آن معادن یعنی کارگران، کارمندان، مهندسین و مدیران اجرایی آن نیز توجه داشته‌اند.

اندک مدارکی که موجود است از سفرنامه ابودلف جهانگرد عرب قرن چهارم تا کتب موخر نظیر تاریخ زمین‌شناسی و معدن در ایران یادگار ارزنده مهندس کرامت‌الله علی‌پور، معدن‌نامه میرزا صالح تبریزی به تصحیح دکتر عباس پرورش، کانی‌شناسی در ایران قدیم مهندس محمد زاوش، خاطرات گرانسنگ یوهان اشتوکلین رحمه‌الله علیه به کوشش سیدهادی میگونی، معدن تلاش به کوشش بانو عالیه نقیب‌الذاکرین بافقی به همراه اشاراتی در سفرنامه‌های آلفونس گابریل، اسون هدین و شاردن و یا گوشه‌هایی در معجم البلدان یاقوت حموی رومی یا نزهت القلوب حمدالله مستوفی و دیگران شده و البته کتب ارزشمندی نظیر معدن و معدنکاری در ایران به کوشش مهدی پزشکان (چاپ ایمیدرو)، هفت هزار سال هنر فلز کاری در ایران اثر محمد تقی احسانی، تاریخ مهندسی در ایران اثر بسیار ارزشمند دکتر مهدی فرشاد، تاریخ مصور تکنولوژی اسلامی پروفسور احمد یوسف حسن و ... می تواند راهگشای کار باشد.

متاسفانه یا خوشبختانه تقریبا اکثر قریب به اتفاق معادن بزرگ این سرزمین به تازگی کشف نشده‌اند. به تاریخ موجود که مراجعه شود مشاهده می‌شود که ابودلف طلای شیز (زرشوران و آق‌دره فعلی) را توصیف می‌کند و حمد الله مستوفی از معادن زنجان می‌گوید، یاقوت و دیگران هم ایضا. پس مراجعه به قدما بسیار راهگشا خواهد بود.

نوشتن تاریخ شاید زمانبر باشد ولی سخت نیست. آنچه سخت است نگارش درست و راست تاریخ است. برای نوشتن تاریخ قریب به راست معدن این کشور باید خاطرات و مدارک نامدارانی امثال رضا نیازمند، برادران رضایی، مرحوم مهندس مرتضی رستگار - که در حق او نیز بسیار جفا شده‌است- قنبر رحیمی، عباس پرورش، علی آقانباتی، هرمز ناصرنیا، حسن مدنی، علی الماسی، عبدالمجید وکیل، ابوالقاسم شفیعی، برادران کوهی‌اصفهانی، غلامرضا حمیدی انارکی، برادران صلصالی، فرزان رفیعا، مرتضی مومن‌زاده و ... ارجح‌تر از خاطرات سیاسی و بی‌ربط وزیران و مدیران چند ماهه باشد.

ارجح‌تر از همه اما یادگارهای بچه‌های کف بازار معدن‌کاری، بی نام و نشان‌هایی که خاک خورده کویرها و کوهستان‌های این خاک می‌باشند، است.

اکنون چند نفر از ما نام‌هایی چون عباس قربانی (مدیر اجرایی خوشنام البرز شرقی و طبس)، مرحوم یوسف موشی‌آباد و مهندس برادران انارکی (از پیشکسوتان حفاری اکتشافی)، مرحوم اسماعیل توتونچی و ناصر خلج آبادی(استادان و پیشکسوتان نقشه برداری معدنی) و امثالهم را می‌شناسیم و بیاد داریم؟

مراجعه به شهرهای معدنی نظیر انارک، زرند، نواحی جنوب اصفهان، طبس و ... و مصاحبه با معدنکاران و کارگران قدیمی و نیز استفاده از کتب تاریخ نواحی و شهرها از دیگر اقدامات موثر در راستای جمع‌آوری تاریخ معدنکاری ایران خواهدبود.

همچنین اسپانسری ارگان‌ها و شرکت‌های معظم معدنی دولتی و خصوصی نظیر ایمیدرو، ایمپاسکو، خانه معدن، ملی مس، گل‌گهر، چادرملو، سنگ آهن مرکزی، میدکو، مبین، آهن آجین و ... نیز می‌تواند راهگشای مادی و معنوی باشد (امیدی به مخصولتی‌ها و مخلیسیدتی‌ها نیست!).

ضمن اینکه پیرو اعلام شما در رسانه بیرونیت کمیته‌ای تشکیل و با حمایت معنوی شرکت‌ها و ارگان‌های مذکور علاقمندان و صاحب نظران و کارشناسان به این طرح عظیم بپیوندند.

در پایان ضمن احترام به آن رسانه وزین و ذکر این نکته که سوابق بیرونیت و گردانندگان و اعضای آن موید این نکته است که بسیاری از موارد مذکور قبلا توسط آن جنابان بررسی و اقدام شده ولی این پرگویی فقط جهت ارایه پیشنهادهایی بوده که دغدغه فکری اینجانب بوده و هست، مجددا ارزش کارشناسان را با مثالی از ولادیمیر فیودوروویچ مینورسکی یادآوری می‌کنم:
"ولادیمیر مینورسکی خاور شناس شهیر روس و نابغه تصحیح متون فارسی و عربی در تعلیقاتی که بر رساله دوم ابودلف - اولین گزارش معدنی موجود در کشور در ابتدای قرن چهارم هجری- نگاشته، با دریایی از سواد و اطلاعات آرزو نموده است که به دلیل کم سوادی خود یک نفر کارشناس فنی معدن نکات فنی مربوط به مسایل معدنی در این رساله را بررسی کرده و اظهار نظر نماید".


رضا الوان دارستانی

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0