موسی غنینژاد، اقتصاددان/ آینده نگر
1- در ظاهر علم اقتصاد در ایران جایگاه خوبی دارد؛ دانشگاههای بسیاری هم برای توسعه این علم تاسیس شده است. این علم در سطوح خوبی تدریس میشود؛ یعنی جایگاه علم اقتصاد در ایران جایگاه محکمی است؛ اما مشکل از نوع نگاه سیاستمدارها به اقتصاد آغاز میشود. آنها از این علم برای توجیه سیاست اقتصادی خود استفاده میکنند نه انتخاب نوع سیاست. آنها در حرف علم اقتصاد را قبول دارند ولی در عمل آنچه را علم اقتصاد تأیید میکند سیاستمدارها رد میکنند و خلاف آن گفتهها عمل میکنند.
2- شناسایی علت بیتوجهی سیاستگذارها به علم اقتصاد نیاز به پژوهشی جدی دارد؛ ولی آنچه تجربه چندساله بنده نشان میدهد این است که اقتصاد ایران از دهه 50 به بعد، دو ویژگی مشخص پیدا کرده است: دخالت دولت در اقتصاد و وابستگی اقتصاد به نفت. این دو بیماری اقتصاد ایران را نحیف کرده است. در سالهای انقلاب متاسفانه به جای اینکه این بیماری و مشخصه اقتصادی اصلاح شود، با شدت بیشتری ادامه یافت. یعنی اقتصاد دولتیتر شد و وابستگی به نفت بیشتر. در اینجا یافتهها و گزارههای علم اقتصاد که به بهرهوری بالا و نظام اقتصاد رقابتی اشاره دارد کنار گذاشته شد. در اینجا ایدئولوژی حاکم بر جامعه در اقتصاد هم اثرگذار شد. بهتدریج اقتصاد دولتی در سایه درآمدهای نفتی بر پیکره اقتصاد ریشه دواند؛ منافع عدهای هم به اقتصاد دولتی گره خورد. اینجاست که رهایی از این وضعیت دشوار و ترسیم چشمانداز اقتصاد ایرانی پیچیدهتر میشود. گره ایدئولوژیکی در اقتصاد و منافع عدهای که قدرت سیاسی را در دست داشتند اقتصاد را به بیراهه برد. درمان اقتصاد بازگشت از ادامه راه است.
3- دولتها به ریشه مشکلات پی میبرند؛ از زمان برنامه اول توسعه، یعنی دوره ریاست جمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی پی بردند که اقتصاد دولتی پاسخگوی نیاز اقتصادی کشور نیست. در این زمان در حوزه نظری هم پیشرفتهایی صورت گرفته است. اینجا تئوریهای اقتصاد دولتی مورد تشکیک قرار گرفت ولی هیچوقت این قدمها محکمتر نشد. در عمل منافع و ایدئولوژی گرهخورده به هم نگذاشته راه شروعشده به نتیجه لازم برسد.
4- گرایش به اقتصاد و ایدئولوژی چپ در مقابل دانش علم اقتصاد قرار گرفته است؛ سیاستمدارها کلاً اقتصاد را در اختیار خود میخواهند. آنها میخواهند بیشترین تصمیمات اقتصاد را خود بگیرند و این در شرایطی ممکن است که اقتصاد دولتی شود. یعنی ایدئولوژی جپ بر اقتصاد حاکم باشد. مشکلات اینگونه به هم گره خوردهاند. کسانی که چپ هم نیستند وقتی قدرت سیاسی را به دست بگیرند فکر میکنند با رها کردن اقتصاد پایگاه سیاسیشان تضعیف میشود.
5- روشنفکری در ایران بر پایه ایدئولوژی چپ استوار است؛ آنها ادبیات دانشهای متعدد را بیشتر از گروههای دیگر مطالعه میکردند. من بارها به این مسئله اشاره کردهام که ایدئولوژی روشنفکری در ایران چپ بوده است. گروههای روشنفکری جامعه گرفتار ایدئولوژی چپ بودند و اینها به اقتصاد بازار آزاد اعتقاد نداشتند. الان هم خیلیها به این اعتقاد ندارند و البته خیلی از روشنفکران ما هم از اقتصاد سر درنمیآورند تا با آن موافق یا مخالف باشند. این گرفتاری بزرگی است که مخالفان بازار آزاد، بازار آزاد را نمیشناسند و اجازه نمیدهند تئوریسینهای ابزار آزاد این ایدئولوژی را تبیین کنند.
6- از دوره آیتالله هاشمیرفسنجانی به بخش خصوصی توجه بیشتری شد ولی دخالت اقتصاددانهای راست به معنای طرفداران اقتصاد آزاد و رقابتی در دولت در اقتصاد بیشتر نشد. در دوره سازندگی اصلاحاتی در اقتصاد انجام شد ولی این اصلاح به علت انتقادات جناحهای مختلف سیاسی از جمله چپهای سابق و راستهای سابق از راه خود عقبنشینی کرد. تا اینکه در دوره اصلاحات شعار اصلی اصلاحات و توسعه سیاسی است که مقدم بر توسعه اقتصادی قرار میگیرد. البته آنها هم بعد از چهار سال به اصلاحات اقتصادی روی میآورند؛ راهی که خود در دوره آقای هاشمیرفسنجانی منتقد آن بودند. در این دوره برنامه سوم توسعه نوشته میشود. برنامهای نسبتاً خوب که در آن نگاه اقتصاددانها دیده شده بود. ولی به دلیل اختلافهای درونی جبهه اصلاحات و موانع دیگر این برنامه کامل اجرا نمیشود. تا اینکه در سال 1384، محمود احمدینژاد سر کار آمد و مسیر اصلاح اقتصادی از راه به بیراهه رفت. یعنی هم اقتصاد بیاهمیت شد و هم عالمان علم اقتصاد به انزوا رفتند.
7- من در هیچ دورهای مورد خطاب هیچ دولتمردی قرار نگرفتهام؛ چه در دوره دولت سازندگی و چه در دوره دولت اصلاحات تا به امروز؛ شاید خیلی از اقتصاددانها هم چنین وضعیتی داشته باشند. اما دنیا با اقتصاددانهای خود چنین نمیکند. اقتصاد کشورهای پیشرفته نه با برنامهریزی موردنظر ما، که بیشتر با استراتژیهای کلان کار میکند. اما این استراتژی را دولتمردان، سیاستگذاران و اقتصاددانها با همکاری نظامهای رگولاتوری تدوین میکنند. اینجا در غیبت نظام رگولاتوری و اقتصاددانها، کارشناسان اجرایی با کمک برخی از اقتصاددانها برنامه توسعهای تدوین میکنند که نه دولت تنظیمگر به اجرای آن برنامه پایبند است و نه دولت بعدی که گاهی خطوط سیاسی دولت قبلی را هم قبول نمیکند. برای همین است که بیش از 50 درصد پنج برنامه توسعه سابق اجرا نشده است. در جوامع پیشرفته مشاورانِ اقتصادی دولتها هستند که به دولت، مدیران اجرایی و وزرا خطمشی نشان میدهند؛ نظامهای حاکم بر اقتصاد پیشرفته نظام علمی است. برای همین هر حزبی مشاوران علمی خود را دارد تا در چارچوب برنامه حزب سیاست و استراتژی اقتصادی حزب را به کار بگیرند. ولی در ایران چیزی برای ارائه وجود ندارد: نه نظام متکی به اهداف وجود دارد و نه اقتصاددانها بهجد به کار گرفته میشوند. مشاوران اقتصادی در کشور ما خیلی تاثیرگذار نیستند. اگرچه ما شاید حدود 50-60 اقتصاددان یا بیشتر در داخل کشور داشته باشیم ولی در عمل حوزه تاثیرگذاری آنها بسیار کم است. در غیبت این اقتصاددانها سیاستهای متناقض دیده و اجرا میشود. انسجامی در سیاستهای اقتصادی ایران وجود ندارد. دولتها اقدامات اقتصادی همدیگر را خنثی میکنند و منابع تلف میشود: نتیجه همه اینها برای اقتصاد ایران جز تخریب هیچ چیز دیگری نیست.
منبع: آینده نگر
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست