یکی از این حسابرسها هنگام حسابرسی متوجه می شود که رئیس حسابداری آن کارخانه دو هزارتو مان از صندوق کارخانه برداشت کرده است. به نیازمند تلفنی اطلاع می دهد و او بلافاصله می گوید که اورا اخراج کنند و شخص دیگری را بجای او بگذارند.
رئیس حسابداری اخراج شده نزد نیازمند می آید و می گوید که در مازندران یک جلسه قمار هست که شب جمعه ها دور هم جمع می شوند. روسای ادارات محلی و روسای کارخانه های نساجی و روسای حسابداری در این جلسات شرکت می کنند.
آقای رئیس قسمت نظارت بر شرکتها هم از تهران می آید و در قمار شرکت می کند و معمول این است که روسای حسابداری هر هفته حدود دو هزار تومان به ایشان ببازند.
او به خاطر شنیدن این ماجرا کار دیگری به آن حسابدار می دهد و بلافاصله به تمام کارخانه های نساجی بخشنامه می کند که شرکت کردن در جلسات قمار ممنوع و متخلف اخراج خواهد شد.
بدین ترتیب در آمد آقای رئیس قسمت نظارت بر شرکت ها آجر شد و او هم به تلافی ترازنامه نیازمند را مردود اعلام می کند و از وزیر صنایع می خواهد که پرونده او را به دادگاه بفرستند . چند روز بعد نیازمند داستان را برای نخست وزیر می گوید و او به داد نیازمند می رسد.
در تهران سیستم حسابداری قدیم را بکلی بر می چیند و به جای آن سیستم حسابرسی جدید را متداول می کند. وقتی حسابرسان به کار مشغول شدند، ارسال اسناد مالی از کارخانه ها به تهران را ممنوع کرد. اسناد مالی توسط این سه حسابرس در محل رسیدگی و تائید می شد.
در نتیجه تعداد کارمندان مالی و اداری در کارخانه ها بسیار تقلیل یافت و کارمندان اضافی هم به تهران منتقل شدند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست