سه شنبه 6 آذر 1403 شمسی /11/26/2024 1:54:14 AM
روایت محمدمهدی بهکیش از حضور مهدی التاجر در آلومینیوم المهدی

یک روز در اواخر سال ۱۳۶۸ در دفترم در اتاق بازرگانی در خیابان طالقانی نشسته بودم که آقایان دکتر شمس اردکانی، مهندس شکرریز و مهندس علی کلاهدوز به دیدارم آمدند و گفتند مهندس محلوجی با تو کار دارد و می خواهد تو را به کار دعوت کند.
آلومینیوم المهدی و میلیاردر بحرینی

 

آن موقع آقای محلوجی وزیر معادن و فلزات شده بود و این سه نفر معاون او بودند. کارشان طرح آلومینیوم بندرعباس بود که به طرح آلومینیوم المهدی معروف شد و از من خواستند مدیرعامل شوم.

به ایشان گفتم من تا به حال کار اجرایی جدی انجام نداده ام؛ گفتند کمکت می کنیم. بنا بود ۸/۱ میلیارد دلار در این پروژه سرمایه گذاری شود که رقم کلانی بود. همزمان بنا شد مشاور اقتصادی آقای مهندس محلوجی هم باشم که قبول کردم.

من آقای محلوجی را آن زمان خیلی نمی شناختم و یادم نمی آمد که قبلاایشان را دیده باشم. چون ایشان آن زمان در جامعه خیلی شناخته شده نبود به علت اینکه ایشان در دوره جنگ بیشتر با آقای هاشمی رفسنجانی کار می کرد و مسوول تامین یکسری تجهیزات نظامی بود که من بعدها متوجه شدم. به نظرم می آمد آقای هاشمی ایشان را خوب می شناخت و به همین دلیل وزیر شده بود.

من مدیرعاملی پروژه المهدی را قبول کردم و از نقطه صفر کار را شروع کردم. زمین را تحویل گرفتیم و بعد هم یک دفتر در خیابان نفت در تهران به ما داده شد. آقای مهندس محلوجی با کسی که قرار بود سرمایه گذاری کند صحبت کرده بودند.

این شخص آقای مهدی التاجر بود که ایرانی الاصل، ولی اهل بحرین بود و در دبی و انگلستان زندگی می کرد. آدم خیلی پخته ای بود و طوری که خودش تعریف می کرد خیلی ثروتمند بود و می گفت من دبی را ساخته ام و نشانه هایی که از سوابق می داد بی ربط نبود.

ایشان همان کسی بود که می گفت اگر شما قشم را ۲۰ سال به من اجاره بدهید من آن را مدرن تر از دبی می سازم و به شما تحویل می دهم. به نظر می رسید ایشان این قابلیت را داشت، ولی ایران همیشه در مقابل دعوت های این چنینی خیلی مقاومت کرده است و نگرانی هایی مانند دوره قاجار به وجود می آید.

مهدی التاجر شرکتی داشت که در یکی از مناطق آزاد انگلستان ثبت شده بود. در دنیا یکسری مناطق آزاد وجود دارد که معمولاشرکت ها با سرمایه کم در آن ثبت می شوند و در مناطقی که آزاد هستند خیلی مالیات پرداخت نمی کنند و خیلی هم قابل پیگیری نیست. دفتر نمایندگی این شرکت در دبی بود و آقای التاجر قصد داشت از طریق آن شرکت ۶۰ درصد در آلومینیوم المهدی سرمایه گذاری کند. ضمن اینکه به نظرم آقای هاشمی رفسنجانی هم ایشان را می شناختند.

آقای التاجر می گفت که با حافظ اسد نیز ارتباط دارد و ظاهرا گاهی به عنوان یک رابط بین ایران و سوریه عمل می کرد. من از حدود این ارتباط خبر ندارم، اما از نوع برخوردی که با ایشان می شد، می توان فهمید که روابط نسبتا نزدیکی دارد.

ایشان امکانات خیلی گسترده ای داشت. من به دو سه تا از کاخ هایش رفته ام. در اروپا نیز شناخته شده بود. در داخل کشور از نظر سیستم امنیتی دو دیدگاه نسبت به ایشان وجود داشت. یک دیدگاه مثبت و دیگری منفی.

به هر حال وزارت خانه معتقد به جذب آقای مهدی التاجر بود و فکر می کردند این پروژه به دست ایشان عملی می شود و به نفع مملکت است. برای اینکه این کار را انجام دهیم می خواستم کارهایی را که در اروپا و آمریکا یاد گرفته بودم انجام دهم.

اگر قرار بود قراردادی بسته شود باید چهار پنج نفر از بهترین افراد متخصص مملکت نظارت و بررسی می کردند و سپس قرارداد امضا می شد.

ما گروه را از افرادی چون آقای اصغر فخریه کاشان و یک حقوقدان زبردست قراردادهای بین المللی (آقای مصطفی شهابی) تشکیل دادیم که قراردادها خوانده شود.

آقای التاجر به آقای محلوجی می گفت این افراد تا بخواهند این قرارداد را بخوانند و نظر بدهند چند ماه گذشته و خلاصه جوی را ایجاد می کردند که آقای مهندس محلوجی نگران عدم پیشرفت کار می شد و می گفت باید سریع تر این کار را انجام دهید.

من می گفتم من و همکارانم (که همه در مسائل فنی، فایننس و حقوقی شناخته شده هستند) حاضریم شب و روز کار کنیم. ولیکن ایشان نگران بود که سرمایه گذار ممکن است منصرف شود.

مهدی التاجر روابط خیلی گسترده ای داشت و آشناهای زیاد داشت. ولی به نظرم توانایی اش در این بود که توان و ضمانت بانک مرکزی ما را می فروخت؛ کاری که ما شاید خودمان نمی توانستیم به خوبی انجام دهیم یا شاید هم بلد نبودیم.

به نظرم ایشان تاجر خیلی موفقی بود و توان یک تاجر در این است که بتواند پتانسیل های خود را بفروشد و ایشان از عهده این کار برمی آمد و زد و بندهای سیاسی مربوط به این کار را هم بلد بود.

رابطه من با آقای التاجر خیلی خوب بود. در همان مدتی که با هم کار می کردیم مرتبا در دبی، انگلستان، پاریس و ایران در جلسات با هم بودیم و مشکل ارتباطی با هم نداشتیم. البته دیدارهایمان در هتل بود. شاید ایشان با من مشکل پیدا کرد چون من آن طور که از من انتظار داشتند قراردادها را سریع امضا نمی کردم.

فشار آقای التاجر برای سرعت بخشیدن به کار آنقدر بود که حتی فرصت مطالعه قرارداد را غیرممکن می کرد و من این نوع کار را صلاح ندانستم و کناره گیری کردم تا در پیشرفت کار خللی وارد نشود، اما در وزارتخانه به عنوان مشاور باقی ماندم.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین